Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
associational |
مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی |
|
|
Other Matches |
|
party to a suit |
متداعی |
litigant |
متداعی |
paired associates |
جفتهای متداعی |
letterheads |
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است |
letterhead |
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است |
compaq computer corporation |
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر |
societies |
معاشرت |
good fellowsh |
معاشرت |
society |
معاشرت |
genial |
خوش معاشرت |
fellowsh |
رفاقت معاشرت |
associating |
معاشرت کردن |
incommunicative |
بی معاشرت و بی امیزش |
association |
معاشرت اتحاد |
conversableness |
قابلیت معاشرت |
associates |
معاشرت کردن |
sociable |
خوش معاشرت |
associate |
معاشرت کردن |
sociable |
قابل معاشرت |
associations |
معاشرت اتحاد |
etiquette |
ایین معاشرت |
companionable |
قابل معاشرت |
livable |
قابل معاشرت |
sociability |
معاشرت پذیری |
associated |
معاشرت کردن |
intercommunicate |
معاشرت کردن |
liveable |
قابل معاشرت |
take up |
معاشرت کردن |
constituent company |
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر |
limited company |
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی |
sociability |
قابل معاشرت بودن |
he has no manners |
ایین معاشرت نمیداند |
insociable |
ناسازگار غیرقابل معاشرت |
fellowship |
هم صحبتی معاشرت کردن |
military courtesy |
اداب معاشرت نظامی |
kith |
علم اداب معاشرت |
dissocial |
نامناسب برای معاشرت |
reassociate |
دوباره معاشرت کردن |
insociability |
عدم قابلیت معاشرت |
etiquette |
علم اداب معاشرت |
fellowships |
هم صحبتی معاشرت کردن |
commerce |
معاشرت تجارت کردن |
associable |
قابل معاشرت متجانس شدنی |
to observe the proprieties |
اداب معاشرت را نگاه داشتن |
conversable |
خوش سخن قابل معاشرت |
indecorum |
عدم رعایت ایین معاشرت |
Keep oneself to oneself. |
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن ) |
To be a good mixer. |
با مردم خوب جوشیدن ( معاشرت کردن ) |
international finance corporation |
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است |
parent company |
شرکت مادر شرکت مرکزی |
privates |
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت |
private |
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت |
outsource |
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی |
dragger |
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت |
component |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
components |
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات |
paperless |
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند |
house |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
housed |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
houses |
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها |
expressive of |
مبنی بر |
bassedon or basedupon |
مبنی بر |
reposing upon |
مبنی بر |
nonary |
مبنی بر عد د نه |
denoting |
مبنی بر |
based on |
مبنی بر |
based |
مبنی |
body corporate |
شرکت شرکت سهامی |
business group |
شرکت سهامی [شرکت] |
egotistic |
مبنی بر خودپسندی |
selective |
مبنی بر انتخاب |
heretical |
مبنی برفساد |
sophistic |
مبنی بر مغالطه |
revocatory |
مبنی بر فسخ |
irreverential |
مبنی بر بی حرمتی |
fratricidal |
مبنی بربرادرکشی |
suppositional |
مبنی بر فرض |
usurious |
مبنی بررباخواری |
visitorial |
مبنی بر سرکشی |
impostrous |
مبنی بر شیادی |
to the effect that |
مبنی براینکه |
geomantic |
مبنی بر رمل |
theorematic |
مبنی بر قاعده |
selectively |
مبنی بر انتخاب |
inversive |
مبنی بر قلب |
castigatory |
مبنی برتنبیه |
deprecative |
مبنی بربیمیلی |
investigative |
مبنی بر رسیدگی |
octonal |
مبنی برهشت |
mediatorial |
مبنی بر میانجیگری |
ill advised |
مبنی بر بی اطلاعی |
ill-advised |
مبنی بر بی اطلاعی |
misogynic |
مبنی بربیزاری از زن |
monometallic |
مبنی بر یک فلز |
licentious |
مبنی بر هرزگی |
prophetic |
مبنی بر پیشگویی |
condolatory |
مبنی برهمدردی |
octonary |
مبنی برهشت |
paraphrastic |
مبنی برتفسیر |
dualistic |
مبنی برخداشناس |
euphuistic |
مبنی برتصنع |
empiric |
مبنی بر تجربه |
purposive |
مبنی برمنظور |
causal |
مبنی بر سبب |
abstentious |
مبنی برپرهیزکاری |
observational |
مبنی بر مشاهده |
matricidal |
مبنی بر مادرکشی |
polytheeistic |
مبنی بر شرک |
equivocatory |
مبنی برایهام |
polytheistic |
مبنی بر شرک |
phonologic |
مبنی بر صدا شناسی |
orthoepic |
مبنی بر درست خوانی |
documentary |
مبنی بر مدرک یا سند |
negatory |
مبنی بر نفی یا انکار |
papistic |
مبنی برپاپ پرستی |
rationalistic |
مبنی براصالت عقل |
rationalistic |
مبنی براستدلال عقلی |
oblatory |
مبنی بر نذر یا هدیه |
documentaries |
مبنی بر مدرک یا سند |
negotiatory |
مبنی بر معامله یا گفتگو |
retrocessive |
مبنی برواگذاری ثانوی |
rose coloured |
مبنی برخوش بینی |
royalistic |
مبنی برسلطنت خواهی |
resumptive |
مبنی برادامه یاتجدید |
scepsis |
فلسفه مبنی برتردید |
precrastinative |
مبنی بر مسامحه یا تعلل |
skepsisŠskepticŠetc |
فلسفه مبنی برتردید |
inquisitorial |
مبنی بربازجویی زیاد |
procrastinatory |
مبنی برمسامحه یاتعلل |
irrepentant |
مبنی بر عدم پشیمانی |
polygamic |
مبنی بر تعدد ازواج |
investigatory |
تحقیقی مبنی بر رسیدگی |
acclamatory |
مبنی برهلهله و تحسین |
historic |
معروف مبنی بر تاریخ |
pantheistic |
مبنی بر وحدت وجود |
appreciative |
مبنی بر قدردانی قدرشناس |
deliberative |
مبنی بر تامل و مشاوره |
appreciatively |
مبنی بر قدردانی قدرشناس |
egoistic |
مبنی بر اثصول خودپرستی |
sensuous |
مبنی بر لذات جسمانی |
naturalistic |
مبنی بر طبیعت بازی |
sentimental |
مبنی بر احساسات یا عقیده |
individualistic |
مبنی بر استقلال تکی |
elenctic |
مبنی برتکذیب منطقی |
documental |
مبنی برمدرک یاسند |
well intentioned |
مبنی بر نیت خوب |
illusional |
مبنی باشتباه بینائی |
commutative |
مبنی بر تبدیل یامبادله |
sensuously |
مبنی بر لذات جسمانی |
in perspective |
مبنی براصول منافرومرایا |
a posteriori |
مبنی بر تجربه و مشاهده |
insinuative |
مبنی بر خود شیرینی |
censorial |
مبنی بر بازرسی مطبوعات و |
cavilling |
مبنی برخرده گیری |
compatriotic |
مبنی برهم میهنی |
soritical |
مبنی برقیام مسلسل |
army component |
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی |
pre-emptive |
عمل مبنی بر اخذ شفعه |
intuitive |
مبنی بردرک یا انتقال مستقیم |
doctrinal |
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری |
slaughterous |
مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده |
atheistical |
مبنی برانکار هستی خدا |
traditional |
مبنی بر حدیث یا خبر باستانی |
pluviometric |
مبنی بر سنجش مقدار بارندگی |
federative |
مبنی بر سازمان کشورهای متحد |
imperialistic |
مبنی برطرفداری از حکومت امپریالیستی |
petitory |
مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت |
evidentiary |
مبنی برمدرک مدرک دار |
consensual |
مبنی بر رضایت طرفین رضایتی |
abjuratory |
پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد |
iconoclastic |
مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی |
ritualistic |
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی |
humoristic |
مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی |
euphonical |
مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا |
renunciatory |
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی |
renunciative |
مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی |
revisional |
مبنی برتجدید نظر یا تجدید چاپ تازه |
augural |
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده |
traditinal |
مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی |
plebiscitary |
وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه |
communalistic |
مبنی برحکومت بوسیله استقلال داخلی بخش ها |
deistic |
مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب |
deistical |
مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب |
prefectorial |
مبنی براموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یا مبصران |
empircism |
روش و فرضیهای که مبنی برتجربه و ازمایش باشد |
catechetical |
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ |
prefectoral |
مبنی براداره اموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یامبصران |
radicalism |
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی |
autonomy |
خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی |
plene administrative preter |
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است |
monroe doctrine |
سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی |
machiavelian |
مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید |
component command |
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات |
associates |
امیزش کردن معاشرت کردن |
associating |
امیزش کردن معاشرت کردن |
companion |
معاشرت کردن همراهی کردن |
associated |
امیزش کردن معاشرت کردن |
associate |
امیزش کردن معاشرت کردن |
internationalism |
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود |
piratic |
درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی |