English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
pantheistic مبنی بر وحدت وجود
Other Matches
pantheism ایین وحدت وجود
pantheism همه خدایی وحدت وجود
unitarianism وحدت گرایی اعتقاد بوحدت وجود
unification وحدت
unity وحدت
unity of effort وحدت تلاش
monism ایین وحدت
monist وحدت گرا
unifier موجد وحدت
oneness برابری وحدت
unity وحدت شرکت
union وحدت اتصال
cabinet soildarity وحدت کابینه
unions وحدت اتصال
ecumenism وحدت گرایی کلیسایی
coessentiality هم جوهری وحدت ماهیت
monism اعتقاد وحدت خدا
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
tenancy in common حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
denoting مبنی بر
reposing upon مبنی بر
based مبنی
expressive of مبنی بر
based on مبنی بر
bassedon or basedupon مبنی بر
nonary مبنی بر عد د نه
euphuistic مبنی برتصنع
purposive مبنی برمنظور
to the effect that مبنی براینکه
equivocatory مبنی برایهام
heretical مبنی برفساد
theorematic مبنی بر قاعده
inversive مبنی بر قلب
dualistic مبنی برخداشناس
visitorial مبنی بر سرکشی
geomantic مبنی بر رمل
usurious مبنی بررباخواری
polytheeistic مبنی بر شرک
egotistic مبنی بر خودپسندی
polytheistic مبنی بر شرک
empiric مبنی بر تجربه
impostrous مبنی بر شیادی
selectively مبنی بر انتخاب
selective مبنی بر انتخاب
deprecative مبنی بربیمیلی
irreverential مبنی بر بی حرمتی
paraphrastic مبنی برتفسیر
octonary مبنی برهشت
misogynic مبنی بربیزاری از زن
ill-advised مبنی بر بی اطلاعی
licentious مبنی بر هرزگی
monometallic مبنی بر یک فلز
suppositional مبنی بر فرض
octonal مبنی برهشت
abstentious مبنی برپرهیزکاری
investigative مبنی بر رسیدگی
fratricidal مبنی بربرادرکشی
condolatory مبنی برهمدردی
castigatory مبنی برتنبیه
revocatory مبنی بر فسخ
ill advised مبنی بر بی اطلاعی
sophistic مبنی بر مغالطه
observational مبنی بر مشاهده
causal مبنی بر سبب
mediatorial مبنی بر میانجیگری
matricidal مبنی بر مادرکشی
prophetic مبنی بر پیشگویی
procrastinatory مبنی برمسامحه یاتعلل
resumptive مبنی برادامه یاتجدید
compatriotic مبنی برهم میهنی
rationalistic مبنی براستدلال عقلی
commutative مبنی بر تبدیل یامبادله
rose coloured مبنی برخوش بینی
documental مبنی برمدرک یاسند
censorial مبنی بر بازرسی مطبوعات و
well intentioned مبنی بر نیت خوب
rationalistic مبنی براصالت عقل
royalistic مبنی برسلطنت خواهی
scepsis فلسفه مبنی برتردید
appreciative مبنی بر قدردانی قدرشناس
cavilling مبنی برخرده گیری
appreciatively مبنی بر قدردانی قدرشناس
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
egoistic مبنی بر اثصول خودپرستی
naturalistic مبنی بر طبیعت بازی
soritical مبنی برقیام مسلسل
sensuously مبنی بر لذات جسمانی
sensuous مبنی بر لذات جسمانی
acclamatory مبنی برهلهله و تحسین
retrocessive مبنی برواگذاری ثانوی
a posteriori مبنی بر تجربه و مشاهده
skepsisŠskepticŠetc فلسفه مبنی برتردید
deliberative مبنی بر تامل و مشاوره
illusional مبنی باشتباه بینائی
documentaries مبنی بر مدرک یا سند
inquisitorial مبنی بربازجویی زیاد
irrepentant مبنی بر عدم پشیمانی
oblatory مبنی بر نذر یا هدیه
negotiatory مبنی بر معامله یا گفتگو
insinuative مبنی بر خود شیرینی
polygamic مبنی بر تعدد ازواج
historic معروف مبنی بر تاریخ
negatory مبنی بر نفی یا انکار
phonologic مبنی بر صدا شناسی
documentary مبنی بر مدرک یا سند
investigatory تحقیقی مبنی بر رسیدگی
elenctic مبنی برتکذیب منطقی
precrastinative مبنی بر مسامحه یا تعلل
orthoepic مبنی بر درست خوانی
papistic مبنی برپاپ پرستی
individualistic مبنی بر استقلال تکی
in perspective مبنی براصول منافرومرایا
consensual مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
slaughterous مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
evidentiary مبنی برمدرک مدرک دار
associational مبنی بر شرکت یا معاشرت متداعی
pre-emptive عمل مبنی بر اخذ شفعه
traditional مبنی بر حدیث یا خبر باستانی
atheistical مبنی برانکار هستی خدا
petitory مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
doctrinal عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
pluviometric مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
imperialistic مبنی برطرفداری از حکومت امپریالیستی
intuitive مبنی بردرک یا انتقال مستقیم
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
iconoclastic مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
euphonical مبنی برخوش صدایی یاسهولت ادا
renunciative مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
humoristic مبنی بربذله گویی یا فکاهی نویسی
renunciatory مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
revisional مبنی برتجدید نظر یا تجدید چاپ تازه
plebiscitary وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
empircism روش و فرضیهای که مبنی برتجربه و ازمایش باشد
prefectorial مبنی براموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یا مبصران
augural تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
deistical مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
traditinal مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
communalistic مبنی برحکومت بوسیله استقلال داخلی بخش ها
deistic مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
prefectoral مبنی براداره اموزشگاه بدست مشتی ازشاگردان یامبصران
autonomy خودمختاری حاکمیت ملی مبنی براستقلال اقتصادی و سیاسی خودگردانی
monroe doctrine سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
machiavelian مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
entity وجود
entities وجود
despite با وجود
neer do well or well پی وجود
presence وجود
personalities وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding . با وجود
in spite با وجود
individuation وجود
existences وجود
existence وجود
personality وجود
being وجود
preexistence تقدم وجود
none the less با وجود این
pre existence تقدم وجود
non ego غیر وجود
d. of constitution نازکی وجود
d. constitution وجود نازک
in spite of that با وجود این
pantheist معتقدبوحدت وجود
drink hail گوارای وجود
virus وجود دارد
be وجود داشتن
to be there وجود داشتن
exist وجود داشتن
body and soul <idiom> با تمام وجود
exists وجود داشتن
reality اصالت وجود
universe عالم وجود
regardless با وجود علیرغم
viruses وجود دارد
quality وجود خصوصیت
qualities وجود خصوصیت
system اصول وجود
systems اصول وجود
persons وجود ذات
nonetheless بااین وجود
individuality وجود فردی
realities اصالت وجود
facts وجود مسلم
Despite the fact that… با وجود اینکه
person وجود ذات
self assertiveness ابراز وجود
from the bottom of one's heart <idiom> از اعماق وجود
begetter وجود اور
essence وجود ماهیت
fact وجود مسلم
existed وجود داشتن
neer do well or well ادم بی وجود یا بی خاصیت
numen وجود الهی خدا
oxaluria وجود جوهر ترشک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com