Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (6 milliseconds)
English
Persian
put up
متحمل شدن برگزیدن
put-up
متحمل شدن برگزیدن
Other Matches
to opt between alternatives
یکی از دو شق را برگزیدن برای برگزیدن یکی از دو شق اختیار داشتن
to have one's pick
برگزیدن
to f. on
برگزیدن
opt
برگزیدن
opted
برگزیدن
opting
برگزیدن
opts
برگزیدن
pick over
برگزیدن
elect
برگزیدن
select
برگزیدن
elects
برگزیدن
to make a choice of
برگزیدن
electing
برگزیدن
selects
برگزیدن
selected
برگزیدن
elite
برگزیدن
excerpts
برگزیدن و جداکردن
excerpt
برگزیدن و جداکردن
designate
تخصیص دادن برگزیدن
designates
تخصیص دادن برگزیدن
designating
تخصیص دادن برگزیدن
stick-in-the-mud
<idiom>
گوشه عزلت برگزیدن
single
جدا کردن برگزیدن
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
to vote in
با اکثریت ارا برگزیدن
to pick out
سوا کردن برگزیدن
prefers
رجحان دادن برگزیدن
preferring
رجحان دادن برگزیدن
picks
نوک زدن به برگزیدن
pick
نوک زدن به برگزیدن
prefer
رجحان دادن برگزیدن
sufferers
متحمل
sufferer
متحمل
sustainer
متحمل
to pitch upon something
چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
pass through
متحمل شدن
stick out
متحمل شدن
tolerant
شخص متحمل
tolerantly
شخص متحمل
bolsterup
متحمل شده
obtrude
متحمل شدن بر
defraying
متحمل شدن
sustain
متحمل شدن
sustained
متحمل شدن
sustains
متحمل شدن
obtruding
متحمل شدن بر
defrays
متحمل شدن
defray
متحمل شدن
obtrudes
متحمل شدن بر
obtruded
متحمل شدن بر
defrayed
متحمل شدن
to hire
برگزیدن برای کار
[استخدام کردن]
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
undergoing
متحمل چیزی شدن
undergo
متحمل چیزی شدن
undergoes
متحمل چیزی شدن
undergone
متحمل چیزی شدن
probable error
خطای متحمل
[ریاضی]
ultimate bearing capacity
حداکثر فشار متحمل پی
To go to great expenses .
خرج زیادی را متحمل شدن
incurred
متحمل شدن وارد امدن
incur
متحمل شدن وارد امدن
incurring
متحمل شدن وارد امدن
incurs
متحمل شدن وارد امدن
bearing support
تکیه گاه متحمل بار
To incur some heavy expenses.
مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
to pack a jury
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
To experience great hardships.
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
working lead
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
landing wires
سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com