Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English
Persian
dumbfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
Other Matches
astonish
متحیر کردن
astonishes
متحیر کردن
admire
متحیر کردن
amuses
مات و متحیر کردن
amuse
مات و متحیر کردن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
stupendous
<adj.>
متحیر
startling
<adj.>
متحیر
prodigious
<adj.>
متحیر
marvelous
[American]
<adj.>
متحیر
wonderful
<adj.>
متحیر
wondrous
<adj.>
متحیر
marvellous
[British]
<adj.>
متحیر
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
متحیر
dumbstruck
متحیر
taken aback
متحیر
amaze
متحیر
amazes
متحیر
admirable
<adj.>
متحیر
amazing
<adj.>
متحیر
astonishing
<adj.>
متحیر
astonishingly
متحیر
astonished
متحیر
astound
متحیر
astounded
متحیر
at a losses
متحیر
astounding
<adj.>
متحیر
astounds
متحیر
astounding
<adj.>
متحیر کننده
admirable
<adj.>
متحیر کننده
amazing
<adj.>
متحیر کننده
openmouthed
متعجب و متحیر
astonishing
<adj.>
متحیر کننده
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
متحیر کننده
wondrous
<adj.>
متحیر کننده
wonderful
<adj.>
متحیر کننده
stupendous
<adj.>
متحیر کننده
startling
<adj.>
متحیر کننده
prodigious
<adj.>
متحیر کننده
marvellous
[British]
<adj.>
متحیر کننده
marvelous
[American]
<adj.>
متحیر کننده
to be at a loss
متعجب و متحیر بودن
fixes
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
inserts
گذاشتن جاسازی کردن
cuts
عبور کردن گذاشتن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
deposit
: ته نشین کردن گذاشتن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
deposits
: ته نشین کردن گذاشتن
lay down
فدا کردن گذاشتن
cut
عبور کردن گذاشتن
inserting
گذاشتن جاسازی کردن
have
صرف کردن گذاشتن
having
صرف کردن گذاشتن
stead
گذاشتن حمایت کردن
insert
گذاشتن جاسازی کردن
i was filled with wonder
مرا شگفت امد متحیر ماندم
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
auctions
حراج کردن بمزایده گذاشتن
wad
کپه کردن لایی گذاشتن
wads
کپه کردن لایی گذاشتن
to hang up
معطل کردن مسکوت گذاشتن
to shut up
حبس کردن درصندوق گذاشتن
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to put a way childish
صرف کردن گرو گذاشتن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
deposits
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctioning
حراج کردن بمزایده گذاشتن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
deposit
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulate
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating
روی هم گذاشتن متراکم کردن
to put together
بکب کردن پیش هم گذاشتن
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auctioned
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
insert
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse
شپش گذاشتن شپشه کردن
applies
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
apply
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
inserts
داخل کردن در میان گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
inserting
داخل کردن در میان گذاشتن
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to part the hair
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindle
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to soak out the salt of
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up
<idiom>
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stakes
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corners
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
loads
گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
lays
گذاشتن
letting
گذاشتن
lets
گذاشتن
let
گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
putting
گذاشتن
puts
گذاشتن
put
گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
run home
جا گذاشتن
load
گذاشتن
placement
گذاشتن
placements
گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
take in
تو گذاشتن
lay
گذاشتن
places
گذاشتن
to trample on
گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
leave
گذاشتن
placing
گذاشتن
leaving
گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
place
گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
dew ret
زیرشبنم گذاشتن
to beat back
عقب گذاشتن
strand
تنها گذاشتن
expose
بی پناه گذاشتن
hypothecate
گرو گذاشتن
bench
نیمکت گذاشتن
bordering
لبه گذاشتن
bordering
حاشیه گذاشتن
impignorate
رهن گذاشتن
impawn
گرو گذاشتن
hatched
تخم گذاشتن
hatch
تخم گذاشتن
imbark
در کشتی گذاشتن
hypothecate
به رهن گذاشتن
benches
نیمکت گذاشتن
strands
تنها گذاشتن
shelf
در تاقچه گذاشتن
shelf
کنار گذاشتن
overtop
عقب گذاشتن
oviposit
تخم گذاشتن
spaces
فاصله گذاشتن
space
فاصله گذاشتن
over run
زیر پا گذاشتن
cupped
فنجان گذاشتن
cup
فنجان گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com