English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
violation will be prosecuted متخلفین تعقیب خواهند شد
Other Matches
offenders will be punished متخلفین بکیفر خواهند رسید
stop list صورت متخلفین
offender against this article متخلفین از این ماده
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
they shall go خواهند رفت
they will go خواهند رفت
You are wanted at the door. دم در شما را می خواهند
when will women have the vote? خواهند داشت
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
All of the workers want to go. تمام کارگران می خواهند بروند
the same shall succeed انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
You take the lead and others wI'll follow. تو جلو برو بقیه بدنبالت خواهند آمد
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
Internet - بیت یکتا که کامپیوترهایی که می خواهند به شبکه TCP/IP وصل شوند را مشخص میکند
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
deadlock موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
softest محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
in pursuance of در تعقیب
chase تعقیب
follow-ups تعقیب
further to در تعقیب
pursuance تعقیب
chace تعقیب
continuation تعقیب
following تعقیب
in continuation of در تعقیب
follow-up تعقیب
pursuits تعقیب
venery تعقیب
prosecution تعقیب
clampdown تعقیب
clampdowns تعقیب
chasing تعقیب
pursuit تعقیب
chases تعقیب
prosecutions تعقیب
right to sue حق تعقیب
persecution تعقیب
litigation تعقیب
pursuant to در تعقیب
chased تعقیب
manhunt تعقیب جنایتکاران
manhunts تعقیب جنایتکاران
trailer تعقیب کننده
trailers تعقیب کننده
ensues تعقیب کردن
traced تعقیب کردن
trace تعقیب کردن
pursue تعقیب کردن
pursued تعقیب کردن
pursues تعقیب کردن
pursuing تعقیب کردن
traces تعقیب کردن
drop track تعقیب موقوف
lay by the heels تعقیب کردن
lay fast by the heels تعقیب کردن
legal suit تعقیب قضایی
liable to prosecution مورد تعقیب
nolle proseequi منع تعقیب
nonsequitur عدم تعقیب
nonsuit عدم تعقیب
prosecutable قابل تعقیب
pursuable قابل تعقیب
pursuit course مسیر تعقیب
suability قابلیت تعقیب
to follow up تعقیب کردن
traceable قابل تعقیب
indictor تعقیب کننده
indicter تعقیب کننده
track تعقیب کردن
tracked تعقیب کردن
tracks تعقیب کردن
prosecutor تعقیب قانونی
prosecutors تعقیب قانونی
automatic aiming تعقیب خودکار
automatic tracking تعقیب خودکار
autotrack تعقیب خودکار
chace تعقیب کردن
chive تعقیب کردن
criminal prosecution تعقیب جزایی
follow up تعقیب کردن
hue and cry تعقیب قاتل
ensued تعقیب کردن
practises تعقیب کردن
tail تعقیب کردن
indifferent بی طرف بی تعقیب
practising تعقیب کردن
chaser تعقیب کننده
sue تعقیب کردن
tailing دنباله تعقیب
sued تعقیب کردن
prosecution تعقیب کننده
sues تعقیب کردن
tailed تعقیب کردن
tails تعقیب کردن
prosecute تعقیب کردن
practise تعقیب کردن
suits تعقیب انطباق
impeachable قابل تعقیب
practicing تعقیب کردن
pursuers تعقیب کننده
indictable قابل تعقیب
pursuer تعقیب کننده
chasers تعقیب کننده
prosecutes تعقیب کردن
prosecuting تعقیب کردن
chivvies تعقیب کردن
suit تعقیب انطباق
chivying تعقیب کردن
chivvying تعقیب کردن
suing تعقیب کردن
chivied تعقیب کردن
suited تعقیب انطباق
chivvy تعقیب کردن
chivies تعقیب کردن
chivvied تعقیب کردن
chase تعقیب کردن
chased تعقیب کردن
chasing تعقیب کردن
prosecutions تعقیب کننده
ensue تعقیب کردن
prosecuted تعقیب کردن
chases تعقیب کردن
culpable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
action جریان حقوقی تعقیب
actionable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
actions جریان حقوقی تعقیب
give chase <idiom> تعقیب چیزی یا کسی
drop track تعقیب را قطع کنید
follwer مقلد تعقیب کننده
merged اعلام مسیر تعقیب
follows تعقیب کردن فهمیدن
suable قابل تعقیب قانونی
pointer chasing تعقیب اشاره گرها
trailed هدف را تعقیب کنید
trail هدف را تعقیب کنید
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
not liable to prosecution غیر قابل تعقیب
trailing هدف را تعقیب کنید
prosecution تعقیب قانونی پیگرد
follow تعقیب کردن فهمیدن
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
followed تعقیب کردن فهمیدن
nolle prosequi قرار موقوفی تعقیب
trails هدف را تعقیب کنید
track mode روش تعقیب هدف
track production شروع تعقیب هدف
indictable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
verdict for staying the proceeding قرار منع تعقیب
prosecutions تعقیب قانونی پیگرد
penal <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
litigate تعقیب قانونی کردن
sued تعقیب قانونی کردن
sue تعقیب قانونی کردن
indicted تعقیب قانونی کردن
indicting تعقیب قانونی کردن
track تعقیب مسیر کردن
suing تعقیب قانونی کردن
sues تعقیب قانونی کردن
litigated تعقیب قانونی کردن
litigates تعقیب قانونی کردن
litigating تعقیب قانونی کردن
absolution منع تعقیب کیفری
tracked تعقیب مسیر کردن
prosecuting تعقیب قانونی کردن
tracks تعقیب مسیر کردن
astro tracker تعقیب کننده نجومی
prosecuted تعقیب قانونی کردن
prosecute تعقیب قانونی کردن
indicts تعقیب قانونی کردن
arraignment احضار به محکمه تعقیب
prosecutes تعقیب قانونی کردن
actionable قابل تعقیب قانونی
actionable قابل تعقیب در دادگاه
indict تعقیب قانونی کردن
punishable <adj.> قابل تعقیب [حقوقی]
subchaser تعقیب کننده زیر دریایی
penal <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.> قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
actionable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
indictable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
penal <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
chargeable <adj.> قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com