Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
Other Matches
fish warden
متصدی امور شیلات
majordomo
متصدی امور خانوادگی
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
bureaucratic
وابسته به امور اداری
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
civil works
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
backwoods
اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
judicatory
قضائی
circuit
حوزه قضائی
juridically
از لحاظ قضائی
the long robe
لباس قضائی
the long robe
پیشه قضائی
judicial arbitrator
داور قضائی
gentlemen of the robe
مردمان قضائی
circuits
حوزه قضائی
judicially
از نظر قضائی
rogatory commission
نیابت قضائی
leading case
نمونه یاسابقه قضائی
to seek or ask lagal a
مشورت قضائی کردن
judicial review
تجدید نظر قضائی
medical regulator
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
competant judicial authority
مقامات صلاحیت دار قضائی
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
cognizance
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
monarchical
سلطنتی
royal
سلطنتی
rial
سلطنتی
regnal
سلطنتی
royal flag
پرچم سلطنتی
keep of the
مهردار سلطنتی
bailiff
نگهبان دژ سلطنتی
scepters
عصای سلطنتی
sceptre
عصای سلطنتی
sceptres
عصای سلطنتی
royal honor
درجه سلطنتی
gentleman atarms
عضوگاردویژه سلطنتی
great seal
مهر سلطنتی
regalia
امتیازات سلطنتی
bailiffs
نگهبان دژ سلطنتی
monarchy
حکومت سلطنتی
monarchies
حکومت سلطنتی
royalty
از خانواده سلطنتی
scepter
عصای سلطنتی
royalties
از خانواده سلطنتی
Privy Council
هیات مشاورین سلطنتی
royalty
اعضای خانواده سلطنتی
monarchy constitutional
حکومت مشروطه سلطنتی
royalties
اعضای خانواده سلطنتی
sceptered
دارای عصای سلطنتی
born in the purpule
عضو خانواده سلطنتی
equerry
اصطبل سلطنتی میراخور
royalism
طرفداری از رژیم سلطنتی
equerries
اصطبل سلطنتی میراخور
RCs
مخفف کالج سلطنتی جراحان
tudor
خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
stuart
خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
monarchy
سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
order in council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
monarchies
سلطنت مطلقه رژیم سلطنتی
privy councillor
عضو هیئت رایزنان سلطنتی
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
plantagenet
خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
monarchy absolute
حکومت سلطنتی مطلقه واستبدادی
royalism
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
scepter
دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
chancery
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
yeoman of the guard
گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
Fontainebleau
[سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
master of the horse
کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
palating
مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
lancastrian
در انگلیس طرفدار یاعضو خانواده سلطنتی لنکستر
flower de luce
گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
fleur de lis
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
fleur de lys
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
witan
اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
page of presence
لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
p sanction
حکم سلطنتی یاتصویب نامهای که صورت قانون راپیدامیکند
order of council
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
page of bonour
لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
knight marshal
کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
amor
امور
responsible
متصدی
quartermasters
متصدی
quartermaster
متصدی
operators
متصدی
clerk
متصدی
runner
متصدی
runners
متصدی
clerks
متصدی
incumbents
متصدی
incumbent
متصدی
vacant
بی متصدی
operator
متصدی
operator
متصدی
user
متصدی
operators
متصدی ها
in charge
متصدی
users
متصدی ها
warden
متصدی
authority ties of the state
اولیا امور
combat duty
امور رزمی
miscellaneous
امور متفرقه
the high functionery ries of the state
مصادر امور
state affairs
امور مملکتی
non litigious matters
امور حسبی
money matters
امور پولی
financial affairs
امور مالی
interiors
امور داخله
interior
امور داخله
authority
اولیاء امور
authority ties of the state
مصادر امور
authorities
اولیای امور
religious matters
امور دینی
aviation authority
امور هواپیمایی
interior affairs
امور داخلی
personal affairs
امور شخصی
civil affairs
امور غیرنظامیان
radar man
متصدی رادار
operator
متصدی دستگاه
turf accountants
متصدی شرطبندی
officer
مامور متصدی
auctioneers
متصدی حراج
signal man
متصدی علائم
curator
نگهبان متصدی
auctioneers
متصدی مزایده
auctioneer
متصدی مزایده
radar operator
متصدی رادار
time keeper
متصدی اوقات
signalman
متصدی علائم
operators
متصدی ماشین
operators
متصدی دستگاه
radioman
متصدی بی سیم
radio operator
متصدی بی سیم
radarman
متصدی رادار
unattended
بدون متصدی
curators
نگهبان متصدی
operator
متصدی ماشین
ruling
رایج متصدی
rulings
رایج متصدی
officers
مامور متصدی
supplier
متصدی ملزومات
acting
کفیل متصدی
cataloger
متصدی کاتالوگ
groundskeeper
متصدی زمین
salespeople
متصدی فروش
salesperson
متصدی فروش
machine operator
متصدی ماشین
litter bearer
متصدی برانکارد
ammunition handler
متصدی مهمات
harbour master
متصدی بندر
cataloguer
متصدی کاتالوگ
fitter
متصدی نصب
freshwater king
متصدی اب شیرین کن
adman
متصدی اعلانات
receptionist
متصدی پذیرش
suppliers
متصدی ملزومات
infirmarian
متصدی بیمارستان
auctioneer
متصدی حراج
fitters
متصدی نصب
receiver
متصدی دریافت
winch driver
متصدی دوار
chartulary
متصدی بایگانی
operator console
پیشانه متصدی
operator command
فرمان متصدی
salespersons
متصدی فروش
yard man
متصدی محوطه
receivers
متصدی دریافت
administrations
اداره امور یکانها
administration
اداره امور یکانها
minister of foreign affairs
وزیر امور خارجه
corporate treasurer
مدیر امور مالی
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
وزارت امور خارجه
foreign minister
وزیر امور خارجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com