English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 28 (1 milliseconds)
English Persian
realm متصرفات مملکت
realms متصرفات مملکت
Other Matches
keeping متصرفات
british possessions متصرفات انگلیس
possession دارایی متصرفات
country مملکت
countries مملکت
per pais بوسیله مملکت
paper standard پول رایج مملکت
external operation عملیات خارج از مملکت
ne exeat regno دستور عدم خروج از مملکت
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
soils سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soiling سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soil سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
They have seized ( dominated) the country. مملکت را قبضه کرده اند
centralism سیستم تمرکز در اداره مملکت
kingdom مملکت یا کشور پادشاهی موالید
decentralism سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
eminent domain مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
pluralism عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
dominion ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
expellee افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
warehousing system روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
irredentism نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com