Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (5 milliseconds)
English
Persian
subscriber
متعهد
subscribers
متعهد
underwriter
متعهد
underwriters
متعهد
sureties
متعهد
surety
متعهد
warranties
متعهد
warranty
متعهد
guarantor
متعهد
guarantors
متعهد
obligator
متعهد
obligor
متعهد
promiser
متعهد
promisor
متعهد
warranter
متعهد
warrantor
متعهد
committed
[to]
<adj.>
متعهد
[به]
Other Matches
warrantee
متعهد له
promisee
متعهد له
guaranty
متعهد له
obligee
متعهد له
nonaligned
غیر متعهد
guarantor
کفیل متعهد
bailee
ضامن و متعهد
guarantors
کفیل متعهد
federates
متعهد کرد
federated
متعهد کرد
professed
متعهد مدعی
federate
متعهد کرد
federating
متعهد کرد
plight
متعهد کردن
plight
متعهد شدن
engage
متعهد کردن
stalwart
<adj.>
با وفا
[متعهد]
guarantees
ضامن متعهد
guaranteed
ضامن متعهد
guarantee
ضامن متعهد
engage
متعهد شدن
non-aligned
غیر متعهد
pledged
متعهد کردن
pledging
متعهد کردن
to bind
متعهد ساختن
pledges
متعهد کردن
pledge
متعهد کردن
engages
متعهد شدن
engages
متعهد کردن
nonalignment
کشور غیر متعهد
release from the obligation
ابراء ذمه متعهد
bind
متعهد وملزم ساختن
guaranteed
تکفل کردن متعهد له
guarantees
تکفل کردن متعهد له
binds
متعهد وملزم ساختن
guarantee
تکفل کردن متعهد له
engage
نامزدکردن متعهد کردن
engages
نامزدکردن متعهد کردن
Can I pin you down to that?
شما را به این متعهد بکنم؟
pledge
متعهد شدن التزام دادن
obliges
متعهد شدن لطف کردن
oblige
متعهد شدن لطف کردن
pledged
متعهد شدن التزام دادن
obliged
متعهد شدن لطف کردن
pledging
متعهد شدن التزام دادن
i undertake to pay that sum
متعهد میشوم که ان مبلغ رابپردازم
gage
شرط بستن متعهد شدن
pledges
متعهد شدن التزام دادن
to undertake to do something
رسما متعهد به انجام کاری شدن
to pin somebody down on something
کسی را به چیزی متعهد و ملتزم کردن
to commit yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to engage yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
nonalignment
روش سیاسی غیر متعهد بودن
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
implied assumpist
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
bond
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
undertaking
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaker
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertakers
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
association for system management
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
asm
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
undertakes
متعهد شدن عهده دار شدن
undertaken
متعهد شدن عهده دار شدن
undertake
متعهد شدن عهده دار شدن
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
subscribed
ابونه شدن متعهد شدن
subscribes
ابونه شدن متعهد شدن
subscribing
ابونه شدن متعهد شدن
subscribe
ابونه شدن متعهد شدن
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
undertake
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
nonaligned
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
undertakes
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
trust
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusts
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...