Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (42 milliseconds)
English
Persian
disperse
متفرق ساختن متفرق کردن
dispersed
متفرق ساختن متفرق کردن
disperses
متفرق ساختن متفرق کردن
dispersing
متفرق ساختن متفرق کردن
Other Matches
dispersed
متفرق شدن متفرق کردن
disperses
متفرق شدن متفرق کردن
dispersing
متفرق شدن متفرق کردن
disperse
متفرق شدن متفرق کردن
scatters
متفرق کردن
intersperse
متفرق کردن
interspersing
متفرق کردن
interspersed
متفرق کردن
scatter
متفرق کردن
intersperses
متفرق کردن
effuse
پخش کردن پراکنده و متفرق
disband
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbands
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbanding
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
straggling
متفرق شدن
straggles
متفرق شدن
dispersible
متفرق شدنی
straggle
متفرق شدن
dispersedly
بطور متفرق
dispersive
متفرق کننده
the crowd scattereal
جمعیت متفرق شد
straggled
متفرق شدن
the troops were scattered
عده متفرق شد
retreat
فرمان متفرق شوید
retreats
فرمان متفرق شوید
retreating
فرمان متفرق شوید
the troops were scattered
سپاهیان متفرق شدند
retreated
فرمان متفرق شوید
dismass
بهم زدن صف و متفرق شدن
straggles
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
strangle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
work up
ترکیب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
getting
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
provide
میسر ساختن تامین کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
engraved
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
recess
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
engraves
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
engrave
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
cark
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
recesses
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com