English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (3 milliseconds)
English Persian
transverse متقاطع
cross متقاطع
crosser متقاطع
crosses متقاطع
crossest متقاطع
traverse متقاطع
traversed متقاطع
traverses متقاطع
traversing متقاطع
intersecting متقاطع
crisscross متقاطع
crossover متقاطع
intercepter متقاطع
thwartwise متقاطع
Other Matches
traverse خط متقاطع
traversed خط متقاطع
traverses خط متقاطع
traversing خط متقاطع
cross wires سیمهای متقاطع
groined vault طاق متقاطع
crossrail ریل متقاطع
cross hatch هاشور متقاطع
cross fire اتش متقاطع
crosscurrent جریان متقاطع
interconversion تبدیل متقاطع
interlacing arches طاقهای متقاطع
secant خط قاطع متقاطع
transverse section برش متقاطع
transversely بطوراریب یا متقاطع
unresolved corners حاشیه متقاطع
intersecting قوسی متقاطع
cross fire اتشبار متقاطع
secant line خط متقاطع [ریاضی]
cross-sections سطح متقاطع
cross-section سطح متقاطع
cross bearings سمتهای متقاطع
crosshatching هاشورزنی متقاطع
diagonal سیم بر متقاطع
closed traverse خطوط متقاطع
thwartwise بطور متقاطع اریب
inweave درهم متقاطع کردن
crossword puzzle جدول کلمات متقاطع
interlacing arch طاق های متقاطع
word square جدول کلمات متقاطع
built up crossing قطعه ریل متقاطع
coefficient of cross elasticity ضریب کشش متقاطع
cross elasticity of demand کشش متقاطع تقاضا
charade جدول کلمات متقاطع
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
to an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
at an overthwart بطور متقاطع ازاین سو بان سو
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
crossover متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
interlacing arches طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
crossbones تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
autotomic متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomous متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross قطع کردن متقاطع کردن
crosser قطع کردن متقاطع کردن
crosses قطع کردن متقاطع کردن
crossest قطع کردن متقاطع کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com