Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (9 milliseconds)
English
Persian
pneumotropic
متمایل به نسج ریوی
Other Matches
phthisis
سل ریوی
white plague
سل ریوی
pulmonary
ریوی
pulmonory
سل ریوی
pneumogastric
ریوی ومعدی
pulmonary a
سکته ریوی
pulmonary discases
امراض ریوی
pulmonary plexus
خلط ریوی
wind broken
ریوی شده
cardiopulmonary
قلبی- ریوی
pneumogastric
ریوی- معدی
nervus vagus
عصب ریوی-معدی
vagus nerve
عصب ریوی-معدی
semilunar valve
دریچههای ریوی وائورت در قلب
pneumohemorrhage
که یکجوران فجایاسکته ریوی است
pleura
پرده جنب غشاء مایی ریوی
inclinatory
متمایل
inclinable
متمایل
swept
متمایل
prone
متمایل
partial
متمایل به
oriented
متمایل به
minded
متمایل
propense
متمایل
avid
متمایل
amenable
متمایل
yellowy
متمایل به زردی
trepan
متمایل شدن
biassed
متمایل بیکسو
downward
متمایل بپایین
swimmy
متمایل بگیجی
cephalad
متمایل بطرف سر
contractive
متمایل به انقباض
dancy
متمایل به رقص
dermotropic
متمایل به پوست
fattish
متمایل به چاق
grayish
متمایل به خاکستری
longish
متمایل به درازی
tendentious
متمایل متوجه
runny
متمایل بدویدن
fain
متمایل بخشنودی
greenish
متمایل به سبز
apt
متمایل اماده
inclines
متمایل کردن
expansive
متمایل به توسعه
inclines
متمایل شدن
like
متمایل به تساوی
incline
متمایل شدن
incline
متمایل کردن
likes
متمایل به تساوی
liked
متمایل به تساوی
mind to do a thing
متمایل کردن به کاری
gravitated
متمایل شدن بطرف
gravitate
متمایل شدن بطرف
pruplish
متمایل به رنگ ارغوانی
suicidal
وابسته یا متمایل به خودکشی
bossy
متمایل به ریاست مابی
bossiness
متمایل به ریاست مابی
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
gravitates
متمایل شدن بطرف
forward slope
شیب متمایل به جلو
adaxial
متمایل بطرف محور
gravitating
متمایل شدن بطرف
cephalad
متمایل بطرف راس
deasil
متمایل بطرف راست
sway
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
swayed
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
coral pink
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
sways
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
antrorse
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
lie over
متمایل بودن منتظر ماندن
tends
متمایل بودن به گرایش داشتن
neologian
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
tending
متمایل بودن به گرایش داشتن
tended
متمایل بودن به گرایش داشتن
tend
متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over
بتاخیر افتادن متمایل شدن
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
biases
بیک طرف متمایل کردن
bias
بیک طرف متمایل کردن
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
blae
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com