English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
second defendant متهم ردیف دوم
Other Matches
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
provcation در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
Jaldar [نوعی طرح پاکستانی که در آن ردیف های لوزی شکل و هشت وجهی بصورت یک ردیف در میان بافته می شوند.]
terraced houses خانههای در یک ردیف ردیف خانه ها
row marker دستک نشانه ردیف مین علامت ردیف مین
taxed with متهم به
culprit متهم
culprits متهم
prisoner at the bar متهم
accused متهم
arretted متهم
indicting متهم کردن
criminator متهم کننده
charges متهم ساختن
be charge with متهم شدن به
accuse متهم کردن
denouncing متهم کردن
charge متهم کردن
charged متهم شده
charge متهم ساختن
charges متهم کردن
indicted متهم کردن
indicts متهم کردن
taxes متهم کردن
taxed متهم کردن
tax متهم کردن
impeaching متهم کردن
accuses متهم کردن
accuser متهم کننده
accusers متهم کننده
indict متهم کردن
to give one the lie متهم کردن
denounce متهم کردن
impeaches متهم کردن
impeached متهم کردن
impeach متهم کردن
primary accused متهم اصلی
denounced متهم کردن
plea of accused مدافعات متهم
delate متهم کردن
bewary متهم کردن
incriminatory متهم کننده
inculpable متهم شدنی
inculpate متهم کردن
denounces متهم کردن
plea of accused دفاع متهم
renounces سرزنش یا متهم کردن
renouncing سرزنش یا متهم کردن
renounced سرزنش یا متهم کردن
docks جایگاه متهم در دادگاه
docked جایگاه متهم در دادگاه
incriminated بگناه متهم کردن
incriminates بگناه متهم کردن
dock جایگاه متهم در دادگاه
incriminating بگناه متهم کردن
challenge سرتافتن متهم کردن
incriminate بگناه متهم کردن
challenges سرتافتن متهم کردن
challenged سرتافتن متهم کردن
renounce سرزنش یا متهم کردن
criminate متهم بجنایت کردن
committed for trial تسلیم متهم به دادگاه
accusable قابل اتهام متهم
criminiate متهم بجایت کردن
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
they accused him of the ft اورابه دزدی متهم ساختند
sef accusatory متهم کننده نفس خود
to set up somebody [for something] کسی بیگناه را متهم کردن
redirected بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirecting بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirects بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirect بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
prisoner at the bar کسیکه در نزد دادگاه متهم است
embraceor متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
co respondent مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
rank ردیف صف
run ردیف
ranks ردیف صف
ranks ردیف
ranked ردیف صف
ranked ردیف
tiers ردیف
rank ردیف
runs ردیف
tier ردیف
deque ردیف
octachord ردیف
column ردیف
columns ردیف
rowed ردیف
cues ردیف
rack ردیف
row ردیف
sequences ردیف
cue ردیف
rows ردیف
wracks ردیف
sequence ردیف
racked ردیف
range ردیف
line ردیف
wracked ردیف
classing ردیف
classes ردیف
classed ردیف
class ردیف
lines ردیف
racks ردیف
ranges ردیف
ranged ردیف
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
indicts تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
nemo tenetur se impum accusare هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
indicting تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indict تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
He who excuses accuses himself. <proverb> کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
indicted تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
string ردیف سلسله
align ردیف کردن
lance corporal هم ردیف سرجوخه
item number شماره ردیف
filed ردیف صف به صف کردن
aligns ردیف کردن
aligning ردیف کردن
file number شماره ردیف
serially بطور ردیف
clavier ردیف مضراب
aligned ردیف کردن
clavier ردیف جا انگشتی
in a row ردیف شده
rows ردیف مین
rowed ردیف کردن
rowed ردیف سطر
row ردیف مین
single line ردیف تکی
single line ردیف مجزا
row ردیف کردن
row ردیف سطر
realigns ردیف کردن
realigning ردیف کردن
rows ردیف کردن
seriation ردیف کردن
shaw ردیف درختان
single file یک ردیف ستون
spooler برنامه ردیف گر
rows ردیف سطر
rowed ردیف مین
tierced ردیف دار
tierced ردیف شده
realign ردیف کردن
realigned ردیف کردن
file ردیف صف به صف کردن
hedgerow ردیف خاربن
tiers ردیف صندلی
tier ردیف افقی
tier ردیف شدن
tier ردیف کردن
ranges سلسله ردیف
ranged سلسله ردیف
range سلسله ردیف
patterns ردیف بندی
pattern ردیف بندی
seriated ردیف شده
successions ردیف جانشینی
succession ردیف جانشینی
hedgerows ردیف خاربن
tiers ردیف کردن
tiers ردیف شدن
aline ردیف شدن
series سلسله ردیف
tier ردیف صندلی
colonnade ردیف ستون
tiers ردیف افقی
colonnades ردیف ستون
indicting متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
monopteral دارای یک ردیف ستون
hedgerows ردیف بوتههای پرچین
rowed ردیف چند خانه
rows ردیف چند خانه
dress circle صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
tertial سومین ردیف شاهپر
line up ردیف ایستادن تیم
hypen ladder ردیف خطوط تیره
row ردیف چند خانه
hedgerow ردیف بوتههای پرچین
line-up ردیف ایستادن تیم
eleven punch سوراخ ردیف یازدهم
line-ups ردیف ایستادن تیم
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
bat around توپ زدن به نوبت در یک ردیف
corvette رزمناوی که یک ردیف توپ دارد
straight f. پنج برگ ردیف ویکرنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com