Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English
Persian
wistful
متوجه ارزومند
Other Matches
solicitous
ارزومند
anxious
ارزومند
solicitously
ارزومند
appetent
ارزومند
wishful
ارزومند
aspirants
ارزومند
keen set
ارزومند
aspirant
ارزومند
avid
مشتاق ارزومند
desirous
ارزومند مشتاق
ambitious
ارزومند نامجو
hankered
ارزومند چیزی بودن
keen set for doing anything
ارزومند کردن کاری
hankers
ارزومند چیزی بودن
hanker
ارزومند چیزی بودن
overhanging
متوجه
tenty
متوجه
advertent
متوجه
regardful
متوجه
on ones guard
متوجه
heedful
متوجه
attentive
متوجه
particular redemption
متوجه فقره
tendentious
متمایل متوجه
presentient
قبلا متوجه
finical
متوجه جزئیات
heliotropic
متوجه پرتوافتاب
theocentric
متوجه بخدا
to waken
متوجه کردن
directs
متوجه ساختن
directed
متوجه ساختن
direct
متوجه ساختن
Be carful .
متوجه باش
lend
متوجه شدن
lends
متوجه کردن
lend
متوجه کردن
point
متوجه ساختن
see-through
متوجه شدن
see through
متوجه شدن
lends
متوجه شدن
I see now . I got it now . I understand now.
حالافهمیدم ( متوجه شدم )
I am sorry, I don't understand.
متاسفم، من متوجه نمیشوم.
I am beginning to realize ( understand ) .
کم کم دارم متوجه می شوم
reentrant
متوجه بسمت داخل
It has come to my notice that…
اخیرا"متوجه شده ام که ...
self centered
متوجه نفس خود
He is attentive to his work .
متوجه کارش است
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
Now I understand!
حالا متوجه شدم!
Oh, I see!
آه، الان متوجه شدم!
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
point
به سمت متوجه کردن
It dawned on me.
بعدش من متوجه شدم.
acroscopic
متوجه به بالا صعودی
to point to something
به چیزی متوجه کردن
otherworldly
متوجه دنیای دیگر
earthbound
متوجه بسوی زمین
he aimed it at me
سخنش متوجه من بود
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice .
کسی را متوجه چیزی کردن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
Be carful of your health .
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
I am concentrating on my studies .
افکارم متوجه مطالعاتم است
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
great dangers impend over us
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us
خطرهای بزرگی متوجه ما است
At last the penny dropped!
<idiom>
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
It finally sunk in !
<idiom>
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set one's affection
فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to strike at any one
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
boomerangs
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
intensive bombardment
بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
boomerang
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
introverts
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introvert
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
extrovert
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
blind side
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
How do I notice when the meat is off?
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
sailings
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
common nuisance
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) .
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com