English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (7 milliseconds)
English Persian
particular redemption متوجه فقره
Other Matches
episodes فقره
pericope فقره
entry فقره
paticular فقره
vertebrate فقره
vertebrates فقره
piece فقره
pieces فقره
vertebra فقره
episode فقره
paragraphic فقره فقره
item فقره
items فقره
spondyl فقره
paragraph فقره ماده
paragraphs فقره ماده
passages عبارت فقره
vertebration فقره بندی
vertebral مهره فقره
item یک فقره جزء
piece de resistance فقره برجسته
items یک فقره جزء
passage عبارت فقره
undefined entry فقره تعریف نشده
it is a passage from gulistan فقره یا عبارتی از گلستان است
i saw this p in the scripture این فقره را در کتاب مقدس دیدم
stapling فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
staple فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapled فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
heedful متوجه
overhanging متوجه
on ones guard متوجه
regardful متوجه
attentive متوجه
tenty متوجه
advertent متوجه
Be carful . متوجه باش
finical متوجه جزئیات
heliotropic متوجه پرتوافتاب
theocentric متوجه بخدا
presentient قبلا متوجه
lend متوجه کردن
lend متوجه شدن
lends متوجه کردن
lends متوجه شدن
see through متوجه شدن
see-through متوجه شدن
point متوجه ساختن
wistful متوجه ارزومند
to waken متوجه کردن
tendentious متمایل متوجه
direct متوجه ساختن
directed متوجه ساختن
directs متوجه ساختن
to not be [any] the wiser <idiom> باز هم متوجه نشدن
to point to something به چیزی متوجه کردن
It dawned on me. بعدش من متوجه شدم.
I am beginning to realize ( understand ) . کم کم دارم متوجه می شوم
Now I understand! حالا متوجه شدم!
Oh, I see! آه، الان متوجه شدم!
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
see the light <idiom> متوجه اشتباه شدن
He is attentive to his work . متوجه کارش است
I see now . I got it now . I understand now. حالافهمیدم ( متوجه شدم )
It has come to my notice that… اخیرا"متوجه شده ام که ...
otherworldly متوجه دنیای دیگر
he aimed it at me سخنش متوجه من بود
acroscopic متوجه به بالا صعودی
point به سمت متوجه کردن
reentrant متوجه بسمت داخل
self centered متوجه نفس خود
earthbound متوجه بسوی زمین
animadvert اعتراض کردن متوجه شدن
great dangers overhang us خطرهای بزرگی متوجه ما است
Be carful of your health . متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
great dangers impend over us خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
falloff متوجه بودن منحرف شدن
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . کسی را متوجه چیزی کردن
I am concentrating on my studies . افکارم متوجه مطالعاتم است
divert متوجه کردن معطوف داشتن
diverted متوجه کردن معطوف داشتن
She is not mindful of her social position ( status ) . متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
diverts متوجه کردن معطوف داشتن
It finally sunk in ! <idiom> آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
At last the penny dropped! <idiom> آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It was only when she rang up [called] that I realized it. تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to strike at any one ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
boomerangs عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
intensive bombardment بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
introverts شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introvert شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
feel out <idiom> صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
extroverts شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extrovert شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
microwave hop یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to p off an awkward situation حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
sailed سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
common nuisance منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
onshore روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com