Dictiornary-Farsi | متوسط وزنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
weighted average	متوسط وزنی


Other Matches

hexametric	شش وزنی
equiponderance	هم وزنی
arrhythmic	بی وزنی
weighted	وزنی
gravity dam	سد وزنی
weightlessness	بی وزنی
weighted score	نمره وزنی
hollow gravity dam	سد تهیده وزنی
gravity spillway dam	سد سرریز وزنی
weighting coefficient	ضریب وزنی
massive arch dam	سد قوسی وزنی
tetrameter	چهار وزنی
division	گروه وزنی
monometer	شعر یک وزنی
divisions	گروه وزنی
gravity wall	دیوار وزنی
weighted mean	میانگین وزنی
gravimetric analysis	تجزیه وزنی
gravimetric factor	ضریب وزنی
gravimetrical analysis	تجزیه وزنی
gravity abutment	گرانپایه وزنی
weighted average	میانگین وزنی
gravity arch dam	سد قوسی وزنی
weight percent	درصد وزنی
gravity battery	باتری وزنی
weight function	تابع وزنی
daedman	مهار وزنی
weigh batcher	اندازه گیر وزنی
gravity drop	زنگ احضار وزنی
tandem roller	غلطک وزنی پشت سر هم
gravity dam of triangular section	سد وزنی با نیمرخ مثلثی
hexameter	شعر شش وتدی یا شش وزنی
imponderability	بی وزنی غیر محسوسی
h does not w.much	چندان وزنی ندارد
masonry weir	بند بنایی وزنی
weight average degree of polymerization	میانگین وزنی درجه بسپارش
ounce	مقیاس وزنی برابر5301/13 گرم
ton	واحد وزنی برابر با 0001کیلوگرم
tons	واحد وزنی برابر با 0001کیلوگرم
weight average molecular weight	میانگین وزنی وزن مولکولی
ounces	مقیاس وزنی برابر5301/13 گرم
bantamweight	مقیاس وزنی درحدود 811پوند
class	گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classing	گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classes	گروه وزنی ورزشکار ممتاز
available payload	فرفیت وزنی یا حجمی وسیله
blank verse	شعر بی قافیه پنج وزنی
classed	گروه وزنی ورزشکار ممتاز
bushels	مقیاس وزنی است معادل 4پک
metric hundredweight	واحد وزنی برابر 05 کیلو گرم
quintal	واحد وزنی معادل 001کیلو گرم
To bear heavy expenses.	سرب فلز سنگین وزنی است
scaleweight	وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
bushel	مقیاس وزنی است معادل 4پک
bandolite	ساختار سبک وزنی از چوب بالسا با روکش الومینیوم
pottle	پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
weighted least square method	روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
barleycorn	مقیاس وزنی برابر 8460/0 گرم مقیاس طولی برابر5/8میلیمتر
tare and tret	وزن بسته یا لفاف یا جعبه محموله و مقدار کمبود وزنی که در نتیجه حمل و نقل درمحموله ایجاد میشود وقابل قبول است
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
warp-weighd loom	دارهای وزنی [این نوع دار در گذشته بیشتر بکار میرفته و در آن انتهای نخ های تار به وزنه های سنگی یا فلزی گره زده می شد.]
tolerable	متوسط
modals	متوسط
modal	متوسط
intermedial	متوسط
average limit of ice	حد متوسط یخ
moderate	متوسط
intermediate	متوسط
meant	متوسط
life expectancy	سن متوسط
moderated	متوسط
mediums	متوسط
medium gravle	شن متوسط
medium	متوسط
mediocre	متوسط
moderates	متوسط
mesne	متوسط
moderating	متوسط
averaged	حد متوسط
osculant	متوسط
life expectancies	سن متوسط
meanest	متوسط
meaner	متوسط
average	متوسط
averages	متوسط
averaged	متوسط
average	حد متوسط
averaging	متوسط
averaging	حد متوسط
mean	متوسط
averages	حد متوسط
assonance	هم صدایی قافیهء وزنی یا صدایی
intermediate hurdle	مانع متوسط
intermediate contrast	تغایر متوسط
mean chord	وتر متوسط
m.f.	فرکانس متوسط
m.f.	بسامد متوسط
intermediately	بطور متوسط
mean daily	متوسط روزانه
intermediate pressure	فشار متوسط
mean depth	عمق متوسط
mean deviation	انحراف متوسط
intermediate lampholder	سر پیچ متوسط
intermediate high voltage line	خط فشار متوسط
medium voltage	ولتاژ متوسط
averagly	بطور متوسط
middlingly	بطور متوسط
averagely	بطور متوسط
average voltage	ولتاژ متوسط
average variable cost	هزینه متوسط
average value	مقدار متوسط
on the a	بطور متوسط
girder bridge	پل بیلی متوسط
average total cost	هزینه متوسط کل
mean income	درامد متوسط
true power	توان متوسط
a modest income	درآمدی متوسط
medium frequency	بسامد متوسط
medium cloud	ابرهای متوسط
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
medium scale	در مقیاس متوسط
mid range	برد متوسط
subaverage	زیر حد متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom>	طبقه متوسط
a medium sized car	یک اتومبیل متوسط
sort of	بمیزان متوسط
sort of	بمقدار متوسط
secondarily	بطور متوسط
monthly average	متوسط ماهیانه
moderate speed	سرعت متوسط
middle price	قیمت متوسط
medium carbon steel	فولادباکربن متوسط
medium artillery	توپخانه متوسط
mediterranean sea	بحر متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
mean price	قیمت متوسط
mean life	عمر متوسط
mean speed	سرعت متوسط
mean stress	خستگی متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
median income	درامد متوسط
median gray	خاکستری متوسط
medially	بطورمیانه یا متوسط
medial	میانه متوسط
mean velocity	سرعت متوسط
mean variation	تغییر متوسط
mean value	مقدار متوسط
mean time	ساعت متوسط
mean time	زمان متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
average life	عمر متوسط
duffer	بازیگر متوسط
average flow	جریان متوسط
duffers	بازیگر متوسط
average expense	هزینه متوسط
halftone	رنگ متوسط
halftones	رنگ متوسط
average efficiency	بازده متوسط
par	میزان متوسط
medium wave	موج متوسط
thins	تیم متوسط
average latency	تاخیر متوسط
average latency	رکود متوسط
averaging	مقدار متوسط
thin	تیم متوسط
thinned	تیم متوسط
thinners	تیم متوسط
thinnest	تیم متوسط
average input	نهاده متوسط
middle class	طبقه متوسط
average discharge	بده متوسط
average cost	هزینه متوسط
average conditions	شرایط متوسط
medium	مقدار متوسط
mediums	متوسط معتدل
mediums	مقدار متوسط
normal	میانه متوسط
midway	متوسط میانجی
life expectancies	عمر متوسط
medium	متوسط معتدل
middle classes	طبقه متوسط
mediocrity	اندازه متوسط
average deviation	انحراف متوسط
average depth	عمق متوسط
life expectancy	عمر متوسط
averaged	مقدار متوسط
average	میانه متوسط
averaged	میانه متوسط
average	مقدار متوسط
average speed	سرعت متوسط
meanest	میانه متوسط
meaner	میانه متوسط
average return	بازده متوسط
mean	میانه متوسط