English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
dead in the water متوقف در دریا
Other Matches
continental shelf مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
insolvent متوقف
crash متوقف
crashingly متوقف
crashing متوقف
crashes متوقف
halts متوقف
crashed متوقف
halt متوقف
dead in the water متوقف در اب
abeyant abeyance متوقف
halted متوقف
abeyant متوقف
installed متوقف
throwbacks متوقف سازی
let up <idiom> کم کم متوقف شدن
halts متوقف شدن
stops متوقف کننده
stopping متوقف کننده
hold on <idiom> متوقف شدن
halted متوقف شدن
halted متوقف کردن
halt متوقف شدن
halt متوقف کردن
throwback متوقف سازی
holding attack تک متوقف کننده
lay off متوقف ساختن
pt down متوقف ساختن
put under the ban متوقف کردن
pull-ins متوقف شدن
pull-in متوقف شدن
pull in متوقف شدن
slap down متوقف ساختن
stand fast متوقف شدن
stopple متوقف کننده
suppressible متوقف کردنی
fetch up متوقف شدن
stoppers متوقف کننده
stopper متوقف کننده
to come to a stand متوقف شدن
to put to a pause متوقف ساختن
come to a stand متوقف شدن
stopped متوقف کننده
stop متوقف کننده
halts متوقف کردن
halted فرآیند را متوقف میکند.
halts فرآیند را متوقف میکند.
put down <idiom> بازور متوقف کرن
crash متوقف شدن ناگهانی
crashed متوقف شدن ناگهانی
stopping the work متوقف کردن کار
crashes متوقف شدن ناگهانی
taper off تدریجا متوقف شدن
crashing متوقف شدن ناگهانی
crashingly متوقف شدن ناگهانی
windbound متوقف دراثر باد
strays که متوقف نشده باشد
straying که متوقف نشده باشد
stray که متوقف نشده باشد
stop متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill ترافیک را متوقف کردن
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
stops متوقف کردن ایستگاه
stopping متوقف کردن ایستگاه
stopped متوقف کردن ایستگاه
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
gravel شن دار متوقف کردن
halt فرآیند را متوقف میکند.
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
checks کم یا متوقف کردن سرعت بدن
flameout متوقف ساختن موتور هواپیما
check کم یا متوقف کردن سرعت بدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
checked کم یا متوقف کردن سرعت بدن
to stop taking [pills] , [to go off a drug] متوقف شدن [از خوردن قرص]
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
arresting system reset unit متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
to suspend payment پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to bung با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
phaseout تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
fielding متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to bung up با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
tie up <idiom> آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
abort متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
cancellation عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
stall متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cry down چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
stalling متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborted متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancelling متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forcing ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
cancel متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancels متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
force ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
loops حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
looped حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
stopped دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stops دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
deceleration time زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
dragged ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drags ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopping نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
tabulation نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
filter مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
stops زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
filters مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
trap نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
stopping زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
stopped نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
saltwater اب دریا
meerscham کف دریا
flooded رو د دریا
sea bed کف دریا
cuttle bone کف دریا
meerschaum کف دریا
floods رو د دریا
acajou دریا
on the sea دریا
lough اب دریا
ocean foam کف آب دریا
bree دریا
beach foam کف آب دریا
spume کف آب دریا
benthos ته دریا
at sea در دریا
asea به دریا
asea در دریا
sea foam کف آب دریا
cuttlebone کف دریا
high water مد دریا
high water line خط مد دریا
overboard در دریا
d.j.'s locker ته دریا
sepiolite کف دریا
sea froth کف دریا
sea foam کف دریا
holm دریا
sea دریا
the wave دریا
channel دریا
channeled دریا
channeling دریا
channelled دریا
channels دریا
the deep دریا
the blue دریا
seas دریا
seabed کف دریا
ground کف دریا
flood رو د دریا
high tides مد دریا
main دریا
mere دریا
merest دریا
high tide مد دریا
waterscape اب دریا
musical chairs نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
thalassophobia دریا هراسی
seahorse اسب دریا
the sea was lulled دریا ساکت شد
seabirds مرغ دریا
the lid of a kettle دریا سر کتلی
holding ground گیرایی کف دریا
seabird مرغ دریا
heave of the sea زورخیزاب دریا
sea purse گرداب دریا
davy jones جنی دریا
datum level سطح اب دریا
upcountry دور از دریا
by sea ازراه دریا
two star دریا دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com