Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
crash
متوقف شدن ناگهانی
crashed
متوقف شدن ناگهانی
crashes
متوقف شدن ناگهانی
crashing
متوقف شدن ناگهانی
crashingly
متوقف شدن ناگهانی
Other Matches
ambivalence
توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
flurry
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries
اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
surges
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
spurted
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurts
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting
جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
dead in the water
متوقف در اب
installed
متوقف
halts
متوقف
crashingly
متوقف
halted
متوقف
insolvent
متوقف
abeyant abeyance
متوقف
halt
متوقف
crashes
متوقف
abeyant
متوقف
crashed
متوقف
crashing
متوقف
crash
متوقف
halts
متوقف شدن
halted
متوقف کردن
hold on
<idiom>
متوقف شدن
stoppers
متوقف کننده
stopper
متوقف کننده
let up
<idiom>
کم کم متوقف شدن
pull in
متوقف شدن
pull-ins
متوقف شدن
throwback
متوقف سازی
to put to a pause
متوقف ساختن
halts
متوقف کردن
halt
متوقف شدن
pull-in
متوقف شدن
halted
متوقف شدن
throwbacks
متوقف سازی
put under the ban
متوقف کردن
stop
متوقف کننده
slap down
متوقف ساختن
dead in the water
متوقف در دریا
stand fast
متوقف شدن
suppressible
متوقف کردنی
fetch up
متوقف شدن
holding attack
تک متوقف کننده
pt down
متوقف ساختن
stopple
متوقف کننده
lay off
متوقف ساختن
to come to a stand
متوقف شدن
halt
متوقف کردن
stops
متوقف کننده
stopping
متوقف کننده
come to a stand
متوقف شدن
stopped
متوقف کننده
halts
فرآیند را متوقف میکند.
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
stopping
متوقف کردن ایستگاه
straying
که متوقف نشده باشد
halt
فرآیند را متوقف میکند.
put down
<idiom>
بازور متوقف کرن
stopping the work
متوقف کردن کار
windbound
متوقف دراثر باد
stops
متوقف کردن ایستگاه
strays
که متوقف نشده باشد
taper off
تدریجا متوقف شدن
halted
فرآیند را متوقف میکند.
stray
که متوقف نشده باشد
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
to bring traffic to a standstill
ترافیک را متوقف کردن
stopped
متوقف کردن ایستگاه
stop
متوقف کردن ایستگاه
gravel
شن دار متوقف کردن
pull-ins
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
check
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
pull in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
flameout
متوقف ساختن موتور هواپیما
arresting system reset unit
متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
checks
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
to stop taking
[pills]
,
[to go off a drug]
متوقف شدن
[از خوردن قرص]
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
to bung up
با چوب پنبه
[یا متوقف کننده]
بستن
to bung
با چوب پنبه
[یا متوقف کننده]
بستن
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
fielding
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
to suspend payment
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
phaseout
تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
tie up
<idiom>
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
aborts
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
She laid the book aside .
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
stalling
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cry down
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
aborted
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
abort
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancellation
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
shut off mechanism
وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
end of page halt
ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
forces
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forcing
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
cancels
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
loops
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
looped
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
stopped
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stops
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
drags
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
dragged
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
snaps
ناگهانی
sudden
ناگهانی
on the spur of the moment
<idiom>
ناگهانی
spontaneity
ناگهانی
strikes
تک ناگهانی
snapping
ناگهانی
snapped
ناگهانی
precipitate
ناگهانی
precipitated
ناگهانی
precipitates
ناگهانی
precipitating
ناگهانی
abrupt
ناگهانی
surprise attack
تک ناگهانی
snap
ناگهانی
all at once
<idiom>
ناگهانی
instantaneous
ناگهانی
strike
تک ناگهانی
stops
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
filters
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
burn out
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
stopped
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
tabulation
نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
stops
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
filter
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
spurts
افزایش ناگهانی
blow out
خروج ناگهانی
spurted
افزایش ناگهانی
sorties
حمله ناگهانی
spurted
خروج ناگهانی
random
مسیر ناگهانی
spurt
خروج ناگهانی
spurt
افزایش ناگهانی
in one's tracks
<idiom>
ناگهانی ،بیدرنگ
randomly
مسیر ناگهانی
spurts
خروج ناگهانی
catastrophes
بلای ناگهانی
burst force
نیروی ناگهانی
brainwaves
الهام ناگهانی
killing
توفیق ناگهانی
killings
توفیق ناگهانی
clap
صدای ناگهانی
clapped
صدای ناگهانی
clapping
صدای ناگهانی
walk out
<idiom>
ناگهانی رفتن
spurting
افزایش ناگهانی
break down
سقوط ناگهانی
spurting
خروج ناگهانی
claps
صدای ناگهانی
sortie
حمله ناگهانی
snap
شتابزدگی ناگهانی
scream
ناگهانی گفتن
screamed
ناگهانی گفتن
screams
ناگهانی گفتن
crashes
ورشکستگی ناگهانی
nosediving
افت ناگهانی
suddenly
بطور ناگهانی
flaw
اشوب ناگهانی
crash
ورشکستگی ناگهانی
hit-and-run
<idiom>
تاثیر ناگهانی
nosedive
افت ناگهانی
detonation
انفجار ناگهانی
crashed
ورشکستگی ناگهانی
detonations
انفجار ناگهانی
all of a sudden
<idiom>
به طور ناگهانی
explosive
یورش ناگهانی
xenogenesis
خلق ناگهانی
nosedived
افت ناگهانی
sudden death
مرگ ناگهانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com