Total search result: 201 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
i sort of feel sick |
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد |
|
|
Other Matches |
|
I appreciate your concern, but I'm fine. |
خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است. |
sequence |
بررسی اینکه داده ذخیره شده به صورت مناسب قرار دارد |
sequences |
بررسی اینکه داده ذخیره شده به صورت مناسب قرار دارد |
to nick a horse's tail |
بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد |
materialism |
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است |
hash |
الگوریتم تولید کد hash برای ورودی و اطمینان از اینکه با سایر ورودی ها فرق دارد |
parity |
نشانگری که نشان میدهد آیا داده بررسی پذیرش شده است یا نه یا اینکه داده پیرستی زوج یا فرد دارد |
I am feeling I'll (sick). |
حالم بد است |
my health is tolerable |
حالم بد نیست |
i am out of sorts |
حالم خوب نیست |
iam pretty well |
نسبه حالم بد نیست |
edited |
فرآیندی که بررسی میکند آیا داده جدید نیازهای لازم را دارد پیش از اینکه کل داده و محتوای اطلاعی آن بررسی شود |
edit |
فرآیندی که بررسی میکند آیا داده جدید نیازهای لازم را دارد پیش از اینکه کل داده و محتوای اطلاعی آن بررسی شود |
i sat down to recover |
نشستم زمین که حالم جا بیاید |
He is in no condition (not fit)to work. |
امروز خیلی سر حالم ( شنگول ) |
winding |
چیزی که پیچ میخورد |
How are you?How do you feel? |
آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست |
cannibals |
جانوری که همجنس خود را میخورد |
cannibal |
جانوری که همجنس خود را میخورد |
whirligig |
سوسکی که روی اب چرخ میخورد |
man eater |
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار |
worriers |
کسی یا چیزی که غم میخورد اندیشناک |
man-eater |
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار |
worrier |
کسی یا چیزی که غم میخورد اندیشناک |
man-eaters |
جانوری که انسان را میخورد ادمخوار |
i am quiet well thank you |
به مرحمت شما حالم خیلی خوب است |
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? |
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟ |
theory of epigensis |
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه |
kill devil |
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد |
scalar |
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد |
the hall seats one thousand |
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد |
norfolk |
یکجور نیمتنه گشادمردانه که کمر بند میخورد |
diner out |
کسیکه بیشتراوقات شام وناهارخودرابیرون ازخانه میخورد |
reefing jacket |
یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد |
cutworm |
کرمی که گیاهان کوچک راهنگام رسیدن بکف زمین میخورد |
provided he goes at once |
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود |
. The car is gathering momentum. |
اتوموبیل دارد دور بر می دارد |
Walls have ears <idiom> |
دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح] |
labor theory of value |
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد |
zero insertion force socket |
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند] |
enclave economices |
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند |
walls here ears |
دیوار موش دارد موش گوش دارد |
or |
یا اینکه |
save that |
جز اینکه |
up to/till/until <idiom> |
تا اینکه |
howbeit |
با اینکه |
unless |
جز اینکه |
the fact that |
اینکه |
so as to |
تا [اینکه ] |
in order that |
تا اینکه |
in spite of the face that |
اینکه |
in order to ... |
تا [اینکه ] |
Despite the fact that… |
با وجود اینکه |
in order that |
برای اینکه |
the reason why |
دلیل اینکه |
inorder to |
برای اینکه |
In view of the fact that … whereas … |
نظر به اینکه |
in view of the fact that |
نظر به اینکه |
instead |
بجای اینکه |
for |
برای اینکه |
as if |
مثل اینکه |
hent |
ربودن تا اینکه |
even though |
ولو اینکه |
forasmuch as |
نظر به اینکه |
than |
تا اینکه بجز |
insomuch |
نظر به اینکه |
in view of <idiom> |
به خاطر اینکه |
as thought |
مثل اینکه |
providing |
مشروط بر اینکه |
whenas |
بعلت اینکه |
as though |
مثل اینکه |
whereas |
نظر به اینکه |
as soon as |
بمحض اینکه |
on the supposition that |
بتصور اینکه |
the reason why |
علت اینکه |
wherein |
دراثنای اینکه |
so that |
برای اینکه |
that's that |
اینکه از این |
save that |
الا اینکه |
notwithstanding |
باوجود اینکه |
so as to |
برای [اینکه] |
in order to ... |
برای [اینکه] |
ere |
قبل از اینکه |
whilst |
ضمن اینکه |
because |
برای اینکه |
pray consider my case |
تمنی اینکه |
to the end that |
تا اینکه بقصداینکه |
owing to the fact that |
به واسطه اینکه |
to sum up |
خلاصه اینکه |
instantly |
به محض اینکه |
to the end that |
برای اینکه |
on the supposition that |
بخیال اینکه |
owing to the fact that |
نظر به اینکه |
in order that he may go |
برای اینکه برود |
in one word |
خلاصه اینکه مختصرا |
not to mention ... <idiom> |
به اضافه اینکه ... است |
what with <idiom> |
برای اینکه ،درنتیجه |
inorder to |
به خاطر اینکه برای |
though |
گرچه هرچند با اینکه |
Not to mention the fact that … |
حالا بگذریم از اینکه... |
in one world |
خلاصه اینکه مختصرا |
as regards |
با توجه به اینکه اما |
not to say ... <idiom> |
به اضافه اینکه ... است |
in a word |
خلاصه اینکه مختصرا |
in order that i may go |
برای اینکه بروم |
i maintain |
قائل هستم به اینکه ... |
as respects |
با توجه به اینکه اما |
there is nothing for it but to |
چارهای ندارد جز اینکه |
as respects ... |
درباره ... [با توجه به اینکه... ] |
to be on the safe side |
برای اینکه احتمال اشتباه |
instead of working |
بجای اینکه او کار بکند |
that is no new |
اینکه خبر تازهای نبود |
iimmediately he saw me |
بمحض اینکه مرا دید |
in orders that it may beeasier |
برای اینکه اسان تر شود |
the instant i saw him |
بمحض اینکه اورا دیدم |
You are asking for it. You are sticking your neck out. |
مثل اینکه تنت می خارد |
whereas |
بادر نظر گرفتن اینکه |
adside from |
صرفنظر از اینکه گذشته از این |
Supposing that is the case . |
بفرض اینکه اینطور باشد |
much as I'd like to <idiom> |
با اینکه اینقدر دوست دارم |
inadvisably |
بدون اینکه صلاح باشد |
instead of doing |
بجای اینکه انجام بدهند |
He is very primitive and uncuth . |
مثل اینکه از پشت کوه آمده |
Unless the contray is proved . |
مگر اینکه خلافش ثابت شود |
It seems I am not welcome (wanted) here. |
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم |
You seem to expect something for good measure ! |
مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی ! |
irrelevantly |
بدون اینکه وابستگی داشته باشد |
Depending on how late we arrive ... |
بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ... |
euphonically |
برای اینکه بگوش خوش ایندباشد |
combatable |
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند |
incomparably |
بدون اینکه نظر داشته باشد |
benifit of elergy |
امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند |
authentication |
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است |
approves |
تصور اینکه چیزی خوب است |
we eat that we may live |
میخوریم برای اینکه زنده باشیم |
off the point |
بدون اینکه وابستگی داشته باشد |
it is not true that he is dead |
اینکه میگویند مرده است حق ندارد |
approve |
تصور اینکه چیزی خوب است |
approving |
تصور اینکه چیزی خوب است |
It's good to see you again. |
خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم. |
our offer to render a service |
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم |
unless otherwise prescibed [by the doctor] |
مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته |
There is still time before I go. |
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم. |
forbid |
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود |
qualities |
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است |
quality |
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است |
I am glad to see you up and about. |
خوشحالم از اینکه شما را سر پا وسر حال می بینم |
it was beneath my notice |
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود |
dut of court |
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید |
take a stand on something <idiom> |
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است |
forbids |
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود |
Unless otherwise stated . |
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد |
hylotheism |
اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند |
After his discharge from the army, he came to Tehran . |
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران. |
at the owner's risk |
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک |
. Why,what was the harm? |
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض ) |
checked |
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند |
mutual terms |
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند |
check |
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند |
mercerize |
موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند |
checks |
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند |
bridge |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
adoptionism |
اعتقادبه اینکه عیسی فرزندخوانده خدا است نه پسرحقیقی او |
except as otherwise provided |
مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد |
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart. |
وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند. |
opens |
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود |
open |
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود |
opened |
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود |
bridged |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
bridges |
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد |
without lifting a finger |
بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره] |
without lifting a finger |
بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره] |
failures |
شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد |
failure |
شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد |
polarities |
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن |
polarity |
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن |
humoralism |
اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است |
think little of <idiom> |
تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است |
wait up for <idiom> |
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد |
learn to walk before yaou run. <proverb> |
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر. |
second-guess someone <idiom> |
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد |
germtheory |
فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است |
You wI'll fail unless you work harder . |
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی |
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . |
مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند |
to paynize wood |
چوب را با محلول ویژه شیمیایی اندون برای اینکه زودنپوسد |
verified |
بررسی اینکه داده ضبط شده یا ورودی درست است |
checked |
بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر |
verifies |
بررسی اینکه داده ضبط شده یا ورودی درست است |
verify |
بررسی اینکه داده ضبط شده یا ورودی درست است |
high time <idiom> |
زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده |
a penny for your thoughts <idiom> |
[طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟] |
zero |
نشان دهنده اینکه محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
zeroes |
نشان دهنده اینکه محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... |
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ... |
Funstionalism |
[عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.] |
to garble the coinage |
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات |
chopped |
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد |
verifying |
بررسی اینکه داده ضبط شده یا ورودی درست است |
chop |
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد |
zeros |
نشان دهنده اینکه محتوای ثبات یا نتیجه صفر است |