English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English Persian
princess مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesse مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
Other Matches
princesses شاهزاده خانم
princess شاهزاده خانم
princess شاهدخت شاهزاده خانم
princesse شاهدخت شاهزاده خانم
princesses شاهدخت شاهزاده خانم
andromeda شاهزاده خانم حبشهای که بوسیله پرسوس
prince مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princes مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
princeliness رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
mrs. gadabout د دری خانم هرجایی خانم
schoolma'am خانم معلم خانم دبیر
schoolmarm خانم معلم خانم دبیر
headmistress خانم مدیر خانم رئیس
headmistresses خانم مدیر خانم رئیس
missy دختر خانم خانم
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
demean رفتار کردن
demeaned رفتار کردن
treats رفتار کردن با
to demean oneself رفتار کردن
treat رفتار کردن با
demeans رفتار کردن
to deport oneself رفتار کردن
treated رفتار کردن
treated رفتار کردن با
treat رفتار کردن
treats رفتار کردن
patronized رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
baby مانندکودک رفتار کردن
to get up to nonsense ابلهانه رفتار کردن
shoot straight <idiom> منصفانه رفتار کردن
despotize مستبدانه رفتار کردن
babies مانندکودک رفتار کردن
jitter با عصبانیت رفتار کردن
prince شاهزاده
seigneur شاهزاده
princes شاهزاده
to go with the tide طبق مقتضیات رفتار کردن
to wrong غیر منصفانه رفتار کردن
wrong غیر منصفانه رفتار کردن
wronging غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together <idiom> با همه یکسان رفتار کردن
matronize مانند رئیسه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> طبق سن خود رفتار کردن
befriends دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
princelike شاهزاده وار
princes شاهزاده بودن
principality قلمرو شاهزاده
prince of the blood شاهزاده اصیل
principalities قلمرو شاهزاده
prince bishop شاهزاده اسقف
lord لرد شاهزاده
prince شاهزاده بودن
princely شاهزاده وار
lords لرد شاهزاده
prince consort همسر شاهزاده
princeling شاهزاده کوچک
schoolmaster مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmother مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers مثل مادر بزرگ رفتار کردن
to cultivate good manners کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
stereotypy یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
schoolmasters مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
stereotypes یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses خلاف میل کسی رفتار کردن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
make oneself at home <idiom> مثل خونه خود رفتار کردن
crosser خلاف میل کسی رفتار کردن
princeling شاهزاده پایین رتبه
princess regent زن شاهزاده بایب السلطنه
princedom حوزه حکومت شاهزاده
psyche شاهزاده زیبایی که " کوپید"
princelet شاهزاده کم اهمیت وگمنام
prince regent شاهزاده نایب السلطنه
princekin شاهزاده کم اهمیت وگمنام
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to make [commit] a faux pas اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducting رفتار کردن رهبری کردن
conducts رفتار کردن رهبری کردن
conducted رفتار کردن رهبری کردن
handle رفتار کردن استعمال کردن
handles رفتار کردن استعمال کردن
conduct رفتار کردن رهبری کردن
princess regent شاهزاده خانمیکه نیابت سلطنت راعهده دارباشد
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
missus خانم
wife خانم
ma'am خانم
gentlewoman خانم
begum خانم
dame خانم
lady خانم
ladies خانم
signora خانم
madam خانم
mistress خانم
mistresses خانم
mademe خانم
madem خانم
dames خانم
goodwife خانم
gentlewomen خانم
Madonna خانم من
donna خانم
dona خانم
Mrs خانم
Madonnas خانم من
missis خانم
demoiselle دختر خانم
lady principal خانم رئیس
senora بانو خانم
ladykin خانم کوچولو
gentlewomanlike خانم وار
waitress خانم پیشخدمت
housewives خانم خانه
housewife خانم خانه
missy خانم کوچولو
schoolmistresses خانم رئیس
head mistress خانم رئیس
knockout <idiom> خانم زیبا
head mistress خانم مدیرمدرسه
doctress حکیم خانم
schoolmistress خانم رئیس
maid خانم خدمتکار
faille روسری خانم ها
lady killer خانم قرزن
hand bag کیف دستی خانم ها
electress خانم انتخاب کننده
senorita دوشیزه دختر خانم
She is a very captivating lady . خانم بسیار گیرایی است
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word . خانم به تمام معنی است
woman doctor پزشک زن حکیم خانم طبیبه
cloche کلاه تنگ وچسبان برای خانم ها
cloches کلاه تنگ وچسبان برای خانم ها
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
misconduct رفتار بد
conduct رفتار
demeanor رفتار
treatment رفتار
behaviour رفتار
demeanour رفتار
conducts رفتار
conducted رفتار
dealing رفتار
ergasia رفتار
exploiting : رفتار
exploit : رفتار
geste رفتار
gest رفتار
exploits : رفتار
conducting رفتار
ethic رفتار
comports رفتار
comporting رفتار
gestured رفتار
treament رفتار
actions رفتار
action رفتار
gesturing رفتار
thews رفتار
behavio رفتار
demarche رفتار
comport رفتار
demarch رفتار
comportment رفتار
behavior رفتار
haviour رفتار
deportment رفتار
behaviuor رفتار
treatments رفتار
comported رفتار
bad conduct سو رفتار
havings رفتار
gesture رفتار
behavior repertoire خزانه رفتار
conducts رفتار اخلاقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com