English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
trope مجاز استعاره
Other Matches
piggyback دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit نمایش مجاز تاتر مجاز
figure of speech استعاره
torpe استعاره
conceit استعاره
metaphor استعاره
mysticalness استعاره
metaphors استعاره
simile استعاره تشابه
similes استعاره تشابه
conceited غرور استعاره
kenning نوعی استعاره
tropology استعاره سازی
metaphors صنعت استعاره کنایه
metaphor صنعت استعاره کنایه
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
simile [rhetorical figure of speech] تشبیه [استعاره ] [گفتار لفظی]
authorized level of organization سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
permissive مجاز
licensable مجاز
commissioned مجاز
admittable مجاز
metonymy مجاز
authorised مجاز
lawful مجاز
authorrized مجاز
certified مجاز
rated مجاز
admissibll مجاز
allowable مجاز
authorized مجاز
at liberty مجاز
permitted مجاز
legal مجاز
admissible مجاز
tropologic مجاز
licensed مجاز
toluene حد مجاز
allowed مجاز
permissible مجاز
on the house <idiom> مجاز درکاری
admitance روا مجاز
working load بار مجاز
working stress تنش مجاز
allowable cargo load بار مجاز
allowable cargo load حداکثربار مجاز
allowable level تراز مجاز
allowable load بار مجاز
allowable stress تنش مجاز
troplogy مجاز گوئی
allowed vibrations ارتعاشهای مجاز
fair game شکار مجاز
legitimised مجاز کردن
licensing hours زمان مجاز
legitimising مجاز کردن
legitimizing مجاز کردن
legitimizes مجاز کردن
speed limit سرعت مجاز
legitimized مجاز کردن
legitimization مجاز کردن
legitimize مجاز کردن
legitimises مجاز کردن
speed limits سرعت مجاز
authorise مجاز نمودن
circuit allocated use مدارچانلهای مجاز
delegation of authority مجاز شمردن
not allowed غیر مجاز
height clearance ارتفاع مجاز
idiographic وابسته به مجاز
impermissible غیر مجاز
justifiability مجاز بودنی
licit روا مجاز
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
metonym مجاز مرسل
permissible velocity سرعت مجاز
permissible load بار مجاز
bona fide holder دارنده مجاز
ban item غیر مجاز
authorised clerk واسطه مجاز
tolerance limit خطای مجاز
safe load بار مجاز
revocable contract عقد مجاز
prescribed load بار مجاز
authorized allowance سهمیه مجاز
authorized bank بانک مجاز
permissibly بطور مجاز
authorized manpower استعدادپرسنلی مجاز
authorized program برنامه مجاز
authorized strength استعداد مجاز
permissible velocity تندی مجاز
bag limit حد مجاز صید
permissible dosage دوز مجاز
doses مقدار مجاز
permitting مجاز کردن
accredited مجاز معتبر
free مجاز منفصل
permit مجاز کردن
allowances میزان مجاز
tolerances خطای مجاز
allowance میزان مجاز
figuratively بطور مجاز
frees مجاز منفصل
complementing حد مجاز مکمل
complements حد مجاز مکمل
tolerance تفاوت مجاز
tolerance خطای مجاز
freed مجاز منفصل
permits مجاز کردن
freeing مجاز منفصل
complemented حد مجاز مکمل
unauthorized غیر مجاز
tolerances تفاوت مجاز
setting شدت مجاز
settings شدت مجاز
complement حد مجاز مکمل
permissible deviation تفاوت مجاز
contraband غیر مجاز
dosing مقدار مجاز
dose مقدار مجاز
lawfully به طور مجاز
dosed مقدار مجاز
tensile stress تنش کششی مجاز
illigal character دخشه غیر مجاز
personnel authorization جدول پرسنلی مجاز
illigal character کاراکتر غیر مجاز
illicit advertising تبلیغ غیر مجاز
licitly بطور مجاز یا مشروع
prescribed load بار مهمات مجاز
table of allowance جدول سهمیه مجاز
personnel authorization سطح پرسنلی مجاز
permissible dosage میزان داروی مجاز
tare وزن مجاز یک فرف
taxi stand ماندگاه مجاز تاکسی
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
manpower cieling حداکثرنیروی انسانی مجاز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
forbidden band نوار غیر مجاز
ranged مجموعه مقادیر مجاز
authorized allowance supplies سهمیه اماد مجاز
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
security مشخصات کاربران مجاز
number مجموعه مقادیر مجاز
rating نحوه عملکرد مجاز
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
authorized parts list لیست قطعات مجاز
ratings نحوه عملکرد مجاز
allowable cabin load بار مجاز هواپیما
allowed quantum state حالت کوانتومی مجاز
eligible traffic عبور و مرور مجاز
range مجموعه مقادیر مجاز
authorized allowance supplies سهمیه مجاز اماد
acceptance tolerance حد مجاز قابل قبول
circuit allocated use سهمیه مدارهای مجاز
numbers مجموعه مقادیر مجاز
ranges مجموعه مقادیر مجاز
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
illicit قاچاقی نامشروع غیر مجاز
allowable cargo load فرفیت بار مجاز هواپیما
game fish ماهی مجاز برای صیادی
personnel ceiling سقف استعداد مجاز پرسنلی
overdrafts برداشت اب بیش از اندازه مجاز
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
surcharge of common استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
pass reciever دریافت کننده مجاز پاس
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
lincense or cence مجاز کردن پروانه دادن
authorized stockage list لیست ذخیره انبار مجاز
frequency tolerance میزان تغییر مجاز فرکانس
overdraft برداشت اب بیش از اندازه مجاز
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
fishable مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
clearest مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clears مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
butt ending ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
authorized شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
under the counter داروی بدون نسخه وغیر مجاز
maximum بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
ultra vires بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
maximum permissible temperature rise حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
authorized strength of theater استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
spanning مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
pass interference جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
spans مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
doping نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com