Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
troplogy	مجاز گوئی
Other Matches
piggybacks	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
outspokenness	رک گوئی
roundness	رک گوئی
frankness	رک گوئی
straightforwardness	رک گوئی
free heartedness	رک گوئی
candidness	رک گوئی
legit	نمایش مجاز تاتر مجاز
extravagantly	باگزاف گوئی
reviling	ناسزا گوئی
hyperbolism	مبالغه گوئی
extemporaneousness	بدیهه گوئی
humoralism	بذله گوئی
divinatory	مربوط به غیب گوئی
repetition of a word	باز گوئی یاتکرارسخن
Do you mean it?Are you serious?	جدی میگی ؟ (می گوئی ) ؟
To prophecy . To divine .	غیب گوئی کردن
visiting correspondent	نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
She is far too conceited. She is full of herself .	گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
authorized level of organization	سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
authorrized	مجاز
licensable	مجاز
admissibll	مجاز
metonymy	مجاز
authorised	مجاز
permissive	مجاز
admittable	مجاز
authorized	مجاز
rated	مجاز
legal	مجاز
permitted	مجاز
allowable	مجاز
at liberty	مجاز
certified	مجاز
admissible	مجاز
commissioned	مجاز
toluene	حد مجاز
lawful	مجاز
licensed	مجاز
permissible	مجاز
tropologic	مجاز
allowed	مجاز
unauthorized	غیر مجاز
allowed vibrations	ارتعاشهای مجاز
authorized strength	استعداد مجاز
legitimization	مجاز کردن
authorise	مجاز نمودن
authorised clerk	واسطه مجاز
authorized manpower	استعدادپرسنلی مجاز
authorized allowance	سهمیه مجاز
authorized bank	بانک مجاز
working stress	تنش مجاز
legitimized	مجاز کردن
allowable stress	تنش مجاز
authorized program	برنامه مجاز
admitance	روا مجاز
allowable cargo load	بار مجاز
allowable cargo load	حداکثربار مجاز
allowable level	تراز مجاز
on the house <idiom>	مجاز درکاری
licensing hours	زمان مجاز
allowable load	بار مجاز
legitimizing	مجاز کردن
metonym	مجاز مرسل
legitimizes	مجاز کردن
legitimising	مجاز کردن
legitimises	مجاز کردن
idiographic	وابسته به مجاز
impermissible	غیر مجاز
justifiability	مجاز بودنی
prescribed load	بار مجاز
licit	روا مجاز
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
not allowed	غیر مجاز
permissibly	بطور مجاز
permissible deviation	تفاوت مجاز
permissible dosage	دوز مجاز
permissible load	بار مجاز
permissible velocity	سرعت مجاز
revocable contract	عقد مجاز
safe load	بار مجاز
legitimize	مجاز کردن
legitimised	مجاز کردن
fair game	شکار مجاز
working load	بار مجاز
bag limit	حد مجاز صید
ban item	غیر مجاز
bona fide holder	دارنده مجاز
circuit allocated use	مدارچانلهای مجاز
delegation of authority	مجاز شمردن
trope	مجاز استعاره
permissible velocity	تندی مجاز
height clearance	ارتفاع مجاز
tolerance limit	خطای مجاز
tolerances	تفاوت مجاز
complements	حد مجاز مکمل
dose	مقدار مجاز
frees	مجاز منفصل
figuratively	بطور مجاز
allowance	میزان مجاز
allowances	میزان مجاز
lawfully	به طور مجاز
permit	مجاز کردن
permits	مجاز کردن
permitting	مجاز کردن
accredited	مجاز معتبر
tolerance	خطای مجاز
tolerance	تفاوت مجاز
tolerances	خطای مجاز
dosed	مقدار مجاز
doses	مقدار مجاز
dosing	مقدار مجاز
complement	حد مجاز مکمل
free	مجاز منفصل
freed	مجاز منفصل
settings	شدت مجاز
freeing	مجاز منفصل
speed limit	سرعت مجاز
speed limits	سرعت مجاز
setting	شدت مجاز
complemented	حد مجاز مکمل
contraband	غیر مجاز
complementing	حد مجاز مکمل
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
manpower cieling	حداکثرنیروی انسانی مجاز
illigal character	دخشه غیر مجاز
illigal character	کاراکتر غیر مجاز
personnel authorization	جدول پرسنلی مجاز
licitly	بطور مجاز یا مشروع
permissible dosage	میزان داروی مجاز
twenty four hour charge rate	امپر مجاز باتری
tensile stress	تنش کششی مجاز
taxi stand	ماندگاه مجاز تاکسی
table of allowance	جدول سهمیه مجاز
safe loads tables	جداول بارهای مجاز
prescribed load	بار مهمات مجاز
tare	وزن مجاز یک فرف
personnel authorization	سطح پرسنلی مجاز
numbers	مجموعه مقادیر مجاز
number	مجموعه مقادیر مجاز
illicit advertising	تبلیغ غیر مجاز
acceptance tolerance	حد مجاز قابل قبول
allowed energy levels	ترازهای انرژی مجاز
ratings	نحوه عملکرد مجاز
allowed quantum state	حالت کوانتومی مجاز
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
authorized allowance supplies	سهمیه مجاز اماد
rating	نحوه عملکرد مجاز
authorized allowance supplies	سهمیه اماد مجاز
security	مشخصات کاربران مجاز
forbidden band	نوار غیر مجاز
authorized manpower	نیروی انسانی مجاز
range	مجموعه مقادیر مجاز
ranged	مجموعه مقادیر مجاز
circuit allocated use	سهمیه مدارهای مجاز
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
allowable cabin load	بار مجاز هواپیما
ranges	مجموعه مقادیر مجاز
peace time complement	استعداد مجاز زمان صلح
countermining distance	فاصله مجاز بین دومین
illicit	قاچاقی نامشروع غیر مجاز
surcharge of common	استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
personnel ceiling	سقف استعداد مجاز پرسنلی
authorized stockage list	لیست ذخیره انبار مجاز
symmetry allowed reaction	واکنش مجاز از لحاظ تقارن
pass reciever	دریافت کننده مجاز پاس
open season	فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
lincense or cence	مجاز کردن پروانه دادن
fishable	مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
allowable cargo load	فرفیت بار مجاز هواپیما
overdraft	برداشت اب بیش از اندازه مجاز
frequency tolerance	میزان تغییر مجاز فرکانس
game fish	ماهی مجاز برای صیادی
on the deck	پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
overdrafts	برداشت اب بیش از اندازه مجاز
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
butt ending	ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
authorized	شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
clearest	مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clears	مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer	مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
peace time establishment	جدول استعداد مجاز زمان صلح
clear	مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
under the counter	داروی بدون نسخه وغیر مجاز
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
spans	مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned	مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
doping	نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
ultra vires	بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
spanning	مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
pass interference	جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
metonym	لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
span	مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com