English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to be in the running مجال برد داشتن
Other Matches
room مجال
opportunities مجال
rooms مجال
opportunity مجال
oportunity مجال
life chance مجال زندگی
chancing فرصت مجال
chances فرصت مجال
to open the door to مجال دادن
leisure فرصت مجال
time فرصت مجال
chanced فرصت مجال
timed فرصت مجال
open the door to مجال دادن به
times فرصت مجال
chance فرصت مجال
access دسترسی یا مجال مقاربت
accessing دسترسی یا مجال مقاربت
accessed دسترسی یا مجال مقاربت
accesses دسترسی یا مجال مقاربت
There is not room no swing a cat . <proverb> گربه را مجال گذز نیست .
to stand in one's light جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to possess داشتن
possesses داشتن
lackvt کم داشتن
possessing داشتن
possess داشتن
monogyny داشتن یک زن
bear در بر داشتن
doubts شک داشتن
bears داشتن
doubting شک داشتن
to have داشتن
doubted شک داشتن
to have possession of داشتن
to hold داشتن
bear داشتن
doubt شک داشتن
bears در بر داشتن
have داشتن
wanted کم داشتن
redolence بو داشتن
to be feverish تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
to have f. تب داشتن
relieve داشتن
intercommon داشتن
to hold a meeting داشتن
lack کم داشتن
owns داشتن
owning داشتن
owned داشتن
having داشتن
want کم داشتن
to go hot تب داشتن
relieves داشتن
lacked کم داشتن
lacks کم داشتن
relieving داشتن
own داشتن
to hold in contempt سبک داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
to have the pull of برتری داشتن بر
vibrating ارتعاش داشتن
tolerate طاقت داشتن
contradict تناقض داشتن با
to have in view در نظر داشتن
to have patience شکیبایی داشتن
implying دلالت داشتن
imply دلالت داشتن
implies دلالت داشتن
tolerating طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
shilly shally دودلی داشتن
to bear any one a grudge به کسی لج داشتن
to bear enmity دشمنی داشتن
to bring good luck شگون داشتن
to carry authority نفوذیاقدرت داشتن
contests اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض داشتن بر
contested اعتراض داشتن بر
contest اعتراض داشتن بر
to drive at قصد داشتن از
to bear a grudge لج یاکینه داشتن
to be in rapport تماس داشتن
to be in demand طالب داشتن
shimmey تاب داشتن
shimmey لرزش داشتن
shimmy تاب داشتن
desire میل داشتن
shimmy لرزش داشتن
to be afraid بیم داشتن
to be in a state of a بیم داشتن
to be in arrear پس افت داشتن
to be in contact تماس داشتن
to drive at توجه داشتن به
adjudge مقرر داشتن
vary فرق داشتن
to be in debt بدهی داشتن
abominate تنفر داشتن
to have in remembrance یاد داشتن
to have in remembrance بخاطر داشتن
to have in stock موجود داشتن
abominated تنفر داشتن
contradicts تناقض داشتن با
abominates تنفر داشتن
abominating تنفر داشتن
hear خبر داشتن
to fondle to the heart گرامی داشتن
varies فرق داشتن
to get the wind up بیم داشتن
to give support to نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
to have a bee in ones bonnet کک درتنبان داشتن
to have an steem for محترم داشتن
to rold in steem محترم داشتن
hears خبر داشتن
contradicted تناقض داشتن با
vibrate ارتعاش داشتن
occupying مشغول داشتن
to lie heavy on one's heart رنجه داشتن
retained نگاه داشتن
to lie heavy on one's heart معذب داشتن
retain نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
expects چشم داشتن
to look forward to انتظار داشتن
expecting چشم داشتن
expected چشم داشتن
to observe a fast روزه داشتن
retaining نگاه داشتن
occupy مشغول داشتن
occupies مشغول داشتن
to keep shop دکان داشتن
to keep up prices نرخهارابالانگاه داشتن
to keep watch پاس داشتن
to know by heart ازحفظ داشتن
to know for certain یقین داشتن
to know what's what خبرازجهان داشتن
to lay by the heels باز داشتن
to lay fast نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
expect چشم داشتن
keeps نگاه داشتن
trepan تمایل داشتن
play-act نقش داشتن
play-acted نقش داشتن
play-acting نقش داشتن
play-acts نقش داشتن
limps سکته داشتن
limping سکته داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. تردید داشتن
limp سکته داشتن
nettles رنجه داشتن
nettle رنجه داشتن
cravings اشتیاق داشتن
deserves استحقاق داشتن
stick up برجستگی داشتن
keep نگاه داشتن
to owe one a grudge با کسی لج داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
to run on ادامه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com