English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 50 (4 milliseconds)
English Persian
blameworthy مجرم
culpable مجرم
convict مجرم
convicted مجرم
convicting مجرم
convicts مجرم
offender مجرم
offenders مجرم
criminal مجرم
criminals مجرم
delinquent مجرم
delinquents مجرم
violaor مجرم
Other Matches
guilty بزهکار مجرم
recidivist مجرم به عادت
recidivists مجرم به عادت
principals مجرم اصلی
guilty مجرم مرتکب
principal in the first degree مجرم اصلی
criminate مجرم خواندن
wrongdoers مجرم متخلف
principal مجرم اصلی
wrongdoer مجرم متخلف
pronounce quilty مجرم قلمداد کردن
they held culplabe اورامقصر یا مجرم شناختند
requisition واست استرداد مجرم
to be culpable for something مجرم به چیزی بودن
rehabilitation اعاده حیثیت مجرم
requisitioned واست استرداد مجرم
requisitioning واست استرداد مجرم
requisitions واست استرداد مجرم
extradite مجرم را مسترد کردن
extradited مجرم را مسترد کردن
extraditing مجرم را مسترد کردن
extradites مجرم را مسترد کردن
convictions محکوم یا مجرم شناخته شدن
conviction محکوم یا مجرم شناخته شدن
principal offender مباشر در جرم مجرم اصلی
strappado مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
pillorying نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillories نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pilloried نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
persistent offender مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com