Total search result: 204 (35 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
extradite |
مجرم را مسترد کردن |
extradited |
مجرم را مسترد کردن |
extradites |
مجرم را مسترد کردن |
extraditing |
مجرم را مسترد کردن |
|
|
Other Matches |
|
reimburses |
مسترد کردن |
reimbursing |
مسترد کردن |
reimburse |
مسترد کردن |
reimbursed |
مسترد کردن |
give back |
مسترد کردن |
pronounce quilty |
مجرم قلمداد کردن |
restorative |
تجدید یا مسترد کننده |
restoratives |
تجدید یا مسترد کننده |
delinquents |
مجرم |
convict |
مجرم |
delinquent |
مجرم |
culpable |
مجرم |
violaor |
مجرم |
blameworthy |
مجرم |
criminals |
مجرم |
convicting |
مجرم |
convicts |
مجرم |
convicted |
مجرم |
offenders |
مجرم |
offender |
مجرم |
criminal |
مجرم |
principal |
مجرم اصلی |
wrongdoer |
مجرم متخلف |
wrongdoers |
مجرم متخلف |
recidivist |
مجرم به عادت |
principal in the first degree |
مجرم اصلی |
criminate |
مجرم خواندن |
guilty |
بزهکار مجرم |
principals |
مجرم اصلی |
guilty |
مجرم مرتکب |
recidivists |
مجرم به عادت |
requisitioned |
واست استرداد مجرم |
rehabilitation |
اعاده حیثیت مجرم |
they held culplabe |
اورامقصر یا مجرم شناختند |
requisitions |
واست استرداد مجرم |
requisitioning |
واست استرداد مجرم |
to be culpable for something |
مجرم به چیزی بودن |
requisition |
واست استرداد مجرم |
conviction |
محکوم یا مجرم شناخته شدن |
convictions |
محکوم یا مجرم شناخته شدن |
principal offender |
مباشر در جرم مجرم اصلی |
strappado |
مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب |
open vertict |
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم |
open verdict |
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم |
pilloried |
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند |
pillories |
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند |
pillorying |
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند |
pillory |
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند |
persistent offender |
مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود |
preventive detention |
تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد |
ransom |
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود |
ransoms |
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
to adapt [to] |
جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به] |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
judged |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justify |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
evaporated |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
evaporates |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
expended |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
adjusting |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |