English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
English Persian
separate loading مجزا پرشونده
Other Matches
self loading پرشونده خودکار
self loading فشنگ گذاری خودکار به طورخودکار پرشونده
decollate جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
apartfrom مجزا از
ditinct مجزا
several مجزا
knock down مجزا
abstracted مجزا
disjunct مجزا
spot footing پی مجزا
distinct مجزا
separable مجزا
single line خط مجزا
distinguishing مجزا
discrete مجزا
free-standing مجزا
decollate مجزا کردن
stepping واحد مجزا
discrete source چشمههای مجزا
discrete particle ذره مجزا
discrete packets بستههای مجزا
abstractedly بطور مجزا
isle مجزا کردن
isles مجزا کردن
disassemble مجزا کردن
discrete values مقادیر مجزا
separate ammunition مهمات مجزا
single line ردیف مجزا
unit assembly یک قطعه مجزا
separate sewer شبکه مجزا
separate loading مهمات مجزا
semidetached نیمه مجزا
seclude مجزا کردن
knock down مجزا کردن
individual controls کنترلهای مجزا
indiscrete غیر مجزا
garrison house پادگان مجزا
detached ستون مجزا
step واحد مجزا
separate مجزا کردن
abstracts مجزا کردن
abstracting مجزا کردن
abstract مجزا کردن
separated مجزا کردن
lone مجزا ومنفرد
apart مجزا غیرهمفکر
isolating مجزا کردن
isolate مجزا کردن
isolates مجزا کردن
separates مجزا کردن
individ بطور مجزا شخصا
isolated double bond پیوند دوگانه مجزا
free standing columns ستونهای مستقل یا مجزا
individual units یکانهای منفرد یا مجزا
insulating با عایق مجزا کردن
canalization به صورت مجزا دراوردن
discretely بطور مطلق یا مجزا
insulates با عایق مجزا کردن
facility ساختمان بزرگ مجزا
insulate با عایق مجزا کردن
caption code رمز نویسی با متن مجزا
comparmentalize به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
cut sheet feeder تغذیه کننده کاغذ مجزا
fanned کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
fan کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
fanning کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
fans کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
unit assembly یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
scalar مقدار مجزا ونه ماتریس یا رکورد.
matrix isolation spectroscopy طیف بینی مجزا شده درماتریس
canning هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
cans هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
can هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
comma delimited file فایل مجزا توسط واوک یاویرگول
cells تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
continuous tone image تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
cell تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
sue and losse part عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
pitches وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
trivial segmentation ذخیره شدن هر قلم داده در یک قطعه مجزا
packet switching ارسال داده ها به صورت بستههای مجزا گزینش بستهای
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
acheval ارتشی که جناحش در اثرمانعی مانندباتلاق یا رودخانه از ان دورو مجزا باشد
ante-chapel [قسمتی از نیایشگاه خصوصی شبیه گوشواره عرضی کلیسا با فضار ورودی مجزا]
highlighted حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlights حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
micro ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
highlight حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
micros ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
texel مجموعه پیکسل ها که به عنوان واحد مجزا هنگام اعمال یک تط بیق روی شی به کار می روند
characters یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
character یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
stereos صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereo صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereophonic صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
pixel کوچکترین واحد مجزا یا نقط ه از صفحه نمایش که رنگ و شدت نور آن قابل کنترل باشد
scalar نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
ten key pad مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
worded موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
universal مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
string سری از حروف به ترتیب الفبا- عددی یا کلمات که تغییر کرده اند و به عنوان واحد مجزا درکامپیوتر به کار می روند
register ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند
registering ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند
registers ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند
microprocessors قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
microprocessor قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
insulate مجزا کردن روپوش دار کردن
insulates مجزا کردن روپوش دار کردن
item یک چیز مجزا در بین چندین چیز
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
items یک چیز مجزا در بین چندین چیز
insulating مجزا کردن روپوش دار کردن
insulating جدا کردن مجزا کردن
separated مجزا جدا جدا کردن
draw off جدا کردن مجزا کردن
separates مجزا جدا جدا کردن
insulate جدا کردن مجزا کردن
separate مجزا جدا جدا کردن
insulates جدا کردن مجزا کردن
individuate مجزا کردن جدا کردن
bead بخش کوچکی از برنامه که برنامه یک کار مجزا به کار می رود
beads بخش کوچکی از برنامه که برنامه یک کار مجزا به کار می رود
decollator ماشینی که موضوعات مختلف را به ورقههای مجزا تبدیل میکند و یا جدا کردن موضوعات تکه تکه به قط عات جدا
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com