Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
automatic recalculation |
محاسبه مجدد خودکار |
|
|
Other Matches |
|
natural recalculation |
محاسبه مجدد طبیعی |
background recalculation |
محاسبه مجدد پس زمینه |
optimal recalculation |
محاسبه مجدد بهینه |
column wise recalculation |
محاسبه مجدد ستونی |
manual recalculation |
محاسبه مجدد دستی |
row wise recalculation |
محاسبه مجدد سطری |
reculaulation order |
تنظیم محاسبه مجدد |
reboot |
بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه |
background |
امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند |
backgrounds |
امکانی که به کاربر داده میشود تا داده جدید را در حسن محاسبه مجدد عبارت وارد کند |
automating |
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن |
automate |
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن |
automated |
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن |
automates |
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن |
flop |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
flops |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
flopping |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
flopped |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
mflops |
اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود |
charges |
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد |
charge |
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد |
computation of replacement factors |
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل |
synchroreceiver |
دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی |
automatic error correction |
تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا |
re endorsement |
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد |
automatic programming |
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار |
regenerating |
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها |
regenerates |
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها |
regenerate |
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها |
regenerated |
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها |
submachinegun |
مسلسل خودکار یانیمه خودکار |
autoloader |
اسلحه خودکار یا نیمه خودکار |
automatic check |
کنترل خودکار بررسی خودکار |
automatic |
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار |
automatics |
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار |
automatic pilots |
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر |
automatic pilot |
وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر |
goldie |
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین |
aided tracking |
سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها |
battery control central |
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار |
automated teller machine |
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار |
link encryption |
خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار |
analysis |
محاسبه |
predictions |
محاسبه |
prediction |
محاسبه |
calculation |
محاسبه |
computing |
محاسبه |
computations |
محاسبه |
computation |
محاسبه |
slide rule |
خط کش محاسبه |
slide rules |
خط کش محاسبه |
recalculation |
تجدید محاسبه |
calculated field |
فیلد محاسبه |
approximation |
محاسبه ملایم |
approximations |
محاسبه ملایم |
arithmetic unit |
واحد محاسبه |
calculating factor |
ضریب محاسبه |
calculating machine |
ماشین محاسبه |
double counting |
محاسبه مضاعف |
dyscalculia |
محاسبه پریشی |
engineer's scale |
خط کش محاسبه مهندسی |
computational |
مربوط به یک محاسبه |
computational |
اشتباه در محاسبه |
computable |
محاسبه پذیر |
nautical slide rule |
خط کش محاسبه دریایی |
computability |
قابلیت محاسبه |
cam calculation |
محاسبه کرو |
calk |
محاسبه کردن |
calculation sheet |
برگ محاسبه |
design load |
بارمبنای محاسبه |
design |
طرح و محاسبه |
miscalculation |
محاسبه اشتباه |
computed |
محاسبه کردن |
miscalculations |
محاسبه اشتباه |
computations |
نتیجه محاسبه |
computes |
محاسبه کردن |
computation |
نتیجه محاسبه |
compute |
محاسبه کردن |
predicted |
محاسبه شده |
uncomputable |
محاسبه ناپذیر |
unit of account |
واحد محاسبه |
designs |
طرح و محاسبه |
account |
محاسبه نمودن |
accounting price |
قیمت محاسبه |
computed price |
قیمت محاسبه شده |
computations |
نتیجه شمارش محاسبه |
miscalculates |
اشتباه محاسبه کردن |
miscalculating |
اشتباه محاسبه کردن |
tallying |
محاسبه چوب خط زدن |
tallied |
محاسبه چوب خط زدن |
computable function |
تابع محاسبه پذیر |
load adjuster |
خط کش محاسبه برایند بارهواپیما |
incomputable |
غیر قابل محاسبه |
evaluated |
محاسبه یک مقدار یا کمیت |
tallies |
محاسبه چوب خط زدن |
tally |
محاسبه چوب خط زدن |
computed goto |
جهش بر مبنای محاسبه |
collapse design |
محاسبه در محیط خمیری |
ration factor |
ضریب محاسبه جیره |
evaluate |
محاسبه یک مقدار یا کمیت |
evaluating |
محاسبه یک مقدار یا کمیت |
accountable strength |
استعداد قابل محاسبه |
computing |
سرعت محاسبه یک کامپیوتر |
computation |
نتیجه شمارش محاسبه |
calculated altitude |
ارتفاع محاسبه شده |
recalculation method |
روش محاسبه عدد |
integral calculus |
محاسبه انتگرال [ریاضی] |
miscalculated |
اشتباه محاسبه کردن |
miscalculate |
اشتباه محاسبه کردن |
evaluates |
محاسبه یک مقدار یا کمیت |
predicted |
از قبل محاسبه شده |
gyro pilot |
سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو |
computing sight |
وسیله محاسبه عناصر تیر |
computer generations |
روش معرفی پیشرفتها در محاسبه |
box |
مربع روی ورقه محاسبه |
evaluation |
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت |
computes |
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر |
computed |
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر |
compute |
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر |
computable |
آنچه قابل محاسبه است |
basis of freight |
پایه محاسبه هزینه حمل |
algorithm |
محاسبه عددی حساب رقومی |
boxes |
مربع روی ورقه محاسبه |
algorithms |
محاسبه عددی حساب رقومی |
evaluations |
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت |
date of acquisition |
از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود |
design for flexture and shear |
طرح و محاسبه از نظرخمیدگی و برش |
ration cycle |
سیکل محاسبه جیره 42ساعته |
ration basis |
مبنای محاسبه جیره غذایی |
measure |
روش محاسبه اندازه یا کمیت |
long run period |
دوران محاسبه بلند مدت |
strategically <adv.> |
طرح ریزی [محاسبه] شده |
elastic design |
طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی |
automatic toss |
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب |
automatic coding |
برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار |
basket purchase |
خرید کلی بدون محاسبه جزئیات |
ration scale |
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی |
interpolations |
محاسبه مقادیر واسط بین دو نقط ه |
interpolation |
محاسبه مقادیر واسط بین دو نقط ه |
scaling law |
ضریب محاسبه قدرت بمب اتمی |
stroke play |
مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر |
margin |
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود |
margins |
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود |
current purchasing power |
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند |
percentile |
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد |
expansion |
افزایش درتوان محاسبه و اندازه فضای ذخیره سازی |
unary operation |
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT |
freight tonne |
فرفیت باربری به واحد تن محاسبه نرخ حمل براساس تن |
unliquidated damages |
خسارتهایی که نحوه محاسبه و پرداخت انها در قرارداد ذکرنشده است |
precedence |
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی |
relative |
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد |
fits |
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند |
fit |
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند |
leave year |
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت |
fittest |
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند |
liquidated damages |
خسارتی که نحوه محاسبه و پرداخت ان در قرارداد ذکر گردیده است |
brake mean effective pressure |
مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت |
backward |
روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون |
average |
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد |
sizes |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
arithmetic logic unit |
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق |
keystroke |
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ |
size |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
averaging |
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد |
averaged |
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد |
design maximum weight |
حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما |
profit centre |
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد |
backwards |
روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون |
averages |
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد |
reflorescence |
مجدد |
furthered |
مجدد |
seconds |
مجدد |
seconding |
مجدد |
furthermore |
مجدد |
further on |
مجدد |
furthers |
مجدد |
further |
مجدد |
furthering |
مجدد |
renewed |
مجدد |
seconded |
مجدد |
second |
مجدد |
interference |
محاسبه داده طبق میدانهای مغناطسی که به صورت الکتریکی تولید شده اند |
parallelling |
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند |
parallel |
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند |
paralleled |
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند |
paralleling |
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند |
parallelled |
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند |
MIP mapping |
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده |
parallels |
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند |
revisits |
ملاقات مجدد |
resurvey |
بررسی مجدد |
reissue |
چاپ مجدد |
comeback |
دستیابی مجدد |
subdivision |
تقسیم مجدد |
revisiting |
ملاقات مجدد |
subdivisions |
تقسیم مجدد |
replenish |
پرکردن مجدد |
replenish |
تدارک مجدد |
replenished |
پرکردن مجدد |
replenished |
تدارک مجدد |