Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
an a calculator	محاسب دقیق
Other Matches
calculator	محاسب
calculators	محاسب
calculators	حسابگر محاسب
calculator	حسابگر محاسب
range keeper	محاسب توپ
structural engineering	مهندسی محاسب
computing sight	دوربین محاسب
range keeper	محاسب مسافت توپ
prediction mechanism	دستگاه محاسب تیر
predictor	دستگاه محاسب تیر
computing gunsight	دوربین محاسب توپ
computing gunsight	دوربین محاسب عناصر تیر
predictor	دستگاه محاسب زمان انفجار
prediction mechanism	دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
arithmatic unit	قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
analytical engine	ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
particular redemption	دقیق
wistful	دقیق
exact solution	حل دقیق
literal	دقیق
astute	دقیق
stringent	دقیق
stringently	دقیق
punctual	دقیق
exacts	دقیق
exacted	دقیق
exact	دقیق
scholastical	دقیق
punctilious	دقیق
punctiliously	دقیق
advertent	دقیق
accurate	دقیق
precision	دقیق
tenty	دقیق
intent	دقیق
subtil	دقیق
scholastic	دقیق
scrutinizer	دقیق
exquisite	دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
queazy	زیاد دقیق
particularization	شرح دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
instruments	الات دقیق
precision tools	الات دقیق
queasy	زیاد دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
precise	دقیق کردن
fine adjustment	تنظیم دقیق
precise	خیلی دقیق
strictly speaking	دقیق شویم
detailed analysis	آنالیز دقیق
precise	صریح دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
precision fire	تیر دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
precision tool	ابزار دقیق
precisionist	بسیار دقیق
perpend	دقیق بودن
going-over	بررسی دقیق
persnickety	کاربسیار دقیق
in-depth	دقیق و عمیق
precisian	خیلی دقیق
exact location	محل دقیق
goings-over	بررسی دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
fine spun	دقیق خیالی
high accuracy measurement	سنجش دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
precision sweep	روبش دقیق
thorough paced	دقیق گام
thoroughgoing	بسیار دقیق
soundest	بی خطر دقیق
sounds	بی خطر دقیق
controlling	توپزن دقیق
subtler	دقیق لطیف
instrument	الات دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
controls	توپزن دقیق
watchful	بی خواب دقیق
correct	دقیق یا درست
correcting	دقیق یا درست
subtle	دقیق لطیف
control	توپزن دقیق
imprecise	غیر دقیق
sounded	بی خطر دقیق
sets	لجوج دقیق
subtlest	دقیق لطیف
sound	بی خطر دقیق
set	لجوج دقیق
setting up	لجوج دقیق
tenuous	لطیف دقیق
corrects	دقیق یا درست
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
precision	اندازه گیری دقیق
facsimiles	کپی دقیق از یک متن
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
pin point	تعیین دقیق نقاط
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
precision	بسیار دقیق بودن
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
measuring magnifier	مسافت یاب دقیق
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
precision adjustment	تنظیم تیر دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق تیر
tenderest	دقیق ترد ونازک
tendered	دقیق ترد ونازک
tender	دقیق ترد ونازک
zero	تنظیم دقیق دستگاه
zeroes	تنظیم دقیق دستگاه
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
precision bore	سوراخ کردن دقیق
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
precision lathe	ماشین تراش دقیق
precision engineering	تکنیک ابزار دقیق
precision engineering	مهندسی ابزار دقیق
precision drill	مته کردن دقیق
precision casting	ریخته گری دقیق
astringent	سخت گیر دقیق
tendering	دقیق ترد ونازک
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
stickler	سمج خیلی دقیق
sticklers	سمج خیلی دقیق
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
calibration	تنظیم الات دقیق
mirrors	ایجاد کپی دقیق
mirrored	ایجاد کپی دقیق
inspects	ازمایش دقیق بازبینی
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
mirror	ایجاد کپی دقیق
chronometer	ساعت شمار دقیق
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
fine tuning	میزان سازی دقیق
facsimile	کپی دقیق از یک متن
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
particular	دقیق نکته بین
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
probity	پیروی دقیق از اصول
edge sharpening	دقیق کردن لبه
fine turning	میزان سازی دقیق
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
zero hour <idiom>	لحظه دقیق حمله درجنگ
approximated	نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate	نه دقیق ولی تقریبا درست
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
images	کپی دقیق از فضایی از حافظه
subtilize	دقیق وحساس ولطیف کردن
subtilization	ملایمت دقیق و لطیف سازی
approximates	نه دقیق ولی تقریبا درست
thread the needle	پاس دقیق از بین مدافعان
format	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
attenuating	تقلیل دادن دقیق شدن
formats	قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
pinpoint target	هدف دقیق تعیین شده
attenuates	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated	تقلیل دادن دقیق شدن
theodolite	زاویه یاب دقیق ثانیهای
image	کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuate	تقلیل دادن دقیق شدن
accuracy	تعریف دقیق تر خواهد بود
fine sight	تنظیم دقیق زاویه توپ
theodolites	زاویه یاب دقیق ثانیهای
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
an i calculation	حساب نادرست یا غیر دقیق
exact location	تعیین کردن محل دقیق نقاط
he was p in his promises	درانجام وعدههای خود دقیق بود
metronomes	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching	بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronome	اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
nuances	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
precisian	شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
nuance	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
rhadamanthine	وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat	تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification	مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets .	هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture	[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervising	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale	سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming	شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervises	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise	بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
glideslope	شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capturing	کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture	کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures	کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com