English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 30 (4 milliseconds)
English Persian
sea girt محاط بدریا
Other Matches
girdler محاط
landlocked محاط در خشکی
inscribable محاط کردنی
inscribable محاط شدنی
embeds محاط کردن
enclave economices اقتصادهای محاط
embed محاط کردن
rock bound محاط بصخره
seagirt محاط دریا
overboard بدریا
embed خواباندن محاط کردن
planchette احاطه کننده محاط
embeds خواباندن محاط کردن
pushful دل بدریا زدن
seafront مشرف بدریا
seafronts مشرف بدریا
happy-go-lucky دل بدریا زدن
to shoot nexus دل بدریا زدن
belay وسیله پیچیدن محاط کردن
long shore وابسته بدریا کنار
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
diadromous مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
to run risk دل بدریا زدن خودرابمخاطره انداختن
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com