Dictiornary-Farsi | محبت ادعا شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 139 (8 milliseconds)

English	Persian
professed love	محبت ادعا شده


Other Matches

warm hearted	با محبت
loving kindness	محبت
loved	محبت
warmhearted	با محبت
loves	محبت
love	محبت
glow	محبت
glows	محبت
affectionateness	محبت
affectionately	با محبت
disaffected	بی محبت
amour	محبت
inaffable	بی محبت
glowed	محبت
tender	محبت امیز
lovingly	از روی محبت
tendered	محبت امیز
the utmost love	کمال محبت
tenderest	محبت امیز
tendering	محبت امیز
bawd	دلال محبت
fraternal love	محبت برادرانه
excessive love	فرط محبت
pimp	دلال محبت
pimps	دلال محبت
endearing	محبت آمیز
procuress	زن دلال محبت
procurer	دلال محبت
unkind	بی محبت بی عاطفه
loving	محبت امیز
mansuetude	اهلیت محبت
unkinder	بی محبت بی عاطفه
affetionate	محبت امیز
motherly love	محبت مادری
mutual love	محبت ازدوسر
love feast	عید محبت
unkindest	بی محبت بی عاطفه
paternal love	محبت پدری
endearing	از روی دوستی و محبت
disaffect	از علاقه و محبت کاستن
procuance	جاکشی دلالی محبت
professed love	ادعای عشق یا محبت
costive	سرد و بی محبت خسیس
affably	از روی محبت و دلجوئی
procuration	جاکشی دلالی محبت
tenderly	از روی دلسوزی و محبت
paternal	دارای محبت پدری
turtledoves	عزیز محبت نشان دادن
love is everything	موضوع اصلی محبت است
turtledove	عزیز محبت نشان دادن
jawsmith	کسیکه با محبت زیاد مردم فریبی میکند
to win nny one's affections	محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
oedipus complex	احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
claimed	ادعا
pretensions	ادعا
pretension	ادعا
protestation	ادعا
allegation	ادعا
allegations	ادعا
averment	ادعا
claim	ادعا
unassuming	بی ادعا
protestations	ادعا
claiming	ادعا
postulating	ادعا
asseveration	ادعا
cl	ادعا
pleas	ادعا
plea	ادعا
postulate	ادعا
postulates	ادعا
assertion	ادعا
postulated	ادعا
claims	ادعا
posit	ادعا
estopel	مانع ادعا
pretense	بهانه ادعا
lay claim to	ادعا کردن
to put in for	ادعا کردن
reclaimable	ادعا پذیر
purporst	مفاد ادعا
pretence	بهانه ادعا
asserts	ادعا کردن
asserting	ادعا کردن
asserted	ادعا کردن
contends	ادعا کردن
contended	ادعا کردن
contend	ادعا کردن
acclaims	ادعا کردن
acclaiming	ادعا کردن
acclaimed	ادعا کردن
acclaim	ادعا کردن
pretenses	بهانه ادعا
pretences	بهانه ادعا
profess	ادعا کردن
professes	ادعا کردن
professed	ادعا شده
assertive	ادعا کننده
professing	ادعا کردن
assertor	ادعا کننده
bill of indicment	ادعا نامه
claimable	قابل ادعا
assert	ادعا کردن
call someone's bluff <idiom>	ثابت کردن ادعا
have it <idiom>	گفتن ،ادعا کردن
burden of proof	مسئوولیت اثبات ادعا
assertion	تایید ادعا افهارنامه
professes	ادعا یا افهار کردن
pretend to	دعوی یا ادعا کردن
profess	ادعا یا افهار کردن
re claim	مجددا ادعا کردن
professing	ادعا یا افهار کردن
claimed	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming	مدعی به مطالبات ادعا کردن
waiver	صرف نظر کردن از ادعا
right of begin	حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
disclaimer	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimers	رفع کننده ادعا یا مسئولیت
bluser out	با لاف گزاف ادعا کردن
i do not pretend to sing well	من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
claimed	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
the burden of proof rests with	اثبات ادعا بر عهده مدعی است
prescribe to	استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
Did I say anything different?	مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
silver cord	محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
cultivation	جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
pleads	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded	در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
challengo	ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا
go between	دلال دلال محبت