English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English Persian
impale محدود کردن میله کشیدن
impaled محدود کردن میله کشیدن
impales محدود کردن میله کشیدن
impaling محدود کردن میله کشیدن
Other Matches
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
tenpin میله بطری شکل مخصوص بازی 01 میله بولینگ
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
delimitate محدود کردن
restrictions محدود کردن
limit محدود کردن
set out محدود کردن
restriction محدود کردن
containment محدود کردن
abound محدود کردن
abounds محدود کردن
abounded محدود کردن
peg down محدود کردن
abounding محدود کردن
restrict محدود کردن
restricting محدود کردن
restricts محدود کردن
stints محدود کردن
stint محدود کردن
straiten محدود کردن
qualify محدود کردن
qualifies محدود کردن
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
narrow محدود باریک کردن
narrowest محدود باریک کردن
narrowed محدود باریک کردن
compass محدود کردن فهمیدن
narrower محدود باریک کردن
feinted حرکت از میله بالا به میله پایین
feinting حرکت از میله بالا به میله پایین
feints حرکت از میله بالا به میله پایین
feint حرکت از میله بالا به میله پایین
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
narrowest محدود کردن کوته فکر
narrow محدود کردن کوته فکر
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
narrowed محدود کردن کوته فکر
narrower محدود کردن کوته فکر
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
gag پوزه بند بستن محدود کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
shaft میله ستون میله چاه
shafts میله ستون میله چاه
limit محدود کردن تعیین کردن حد
confining محدود کردن منحصر کردن
confine محدود کردن منحصر کردن
withholds محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
rib میله دار کردن
bar work نورد کردن میله
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
spokes اسپوک میله دار کردن
bar work کار کردن روی میله
spoke اسپوک میله دار کردن
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
chimney-crane [میله فلزی برای آویزان کردن غذا]
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
to scrape down تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
standard دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff. بو کشیدن ،بو کردن
traveler میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
horizon افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
triggered کشیدن رها کردن
strap کشیدن تیز کردن
experiences تجربه کردن کشیدن
entrain سوار کردن کشیدن
experience تجربه کردن کشیدن
trigger کشیدن رها کردن
experiencing تجربه کردن کشیدن
traced ضبط کردن کشیدن
straps کشیدن تیز کردن
lengthening طولانی کردن کشیدن
lengthened طولانی کردن کشیدن
lengthens طولانی کردن کشیدن
lengthen طولانی کردن کشیدن
trace ضبط کردن کشیدن
triggers کشیدن رها کردن
traces ضبط کردن کشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
receding عقب کشیدن خودداری کردن از
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
receded عقب کشیدن خودداری کردن از
inhaled بداخل کشیدن استشمام کردن
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
inhale بداخل کشیدن استشمام کردن
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
recedes عقب کشیدن خودداری کردن از
yip زوزه کشیدن عوعو کردن
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
fences حفظ کردن نرده کشیدن
fence حفظ کردن نرده کشیدن
breathes نفس کشیدن استنشاق کردن
breathed نفس کشیدن استنشاق کردن
breathe نفس کشیدن استنشاق کردن
drags سخت کشیدن لاروبی کردن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
chid گله کردن از زوزه کشیدن
go out اعتصاب کردن دست کشیدن از
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
to lead away پیرو خود کردن کشیدن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
muck خراب کردن زحمت کشیدن
dragged سخت کشیدن لاروبی کردن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
leave off قطع کردن دست کشیدن از
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
inhales بداخل کشیدن استشمام کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
epp جزر کردن فرو کشیدن
recede عقب کشیدن خودداری کردن از
lie دراز کشیدن استراحت کردن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
to work off مصرف کردن دست کشیدن از
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
pickets نرده کشیدن مراقبت کردن
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
picketed نرده کشیدن مراقبت کردن
inhaling بداخل کشیدن استشمام کردن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
picket نرده کشیدن مراقبت کردن
take in باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
bedraggle روی زمین کشیدن و چرک کردن
clamoured غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
strokes لمس کردن دست کشیدن روی
clamour غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
stroked لمس کردن دست کشیدن روی
clamours غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
lucubrate شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
stroking لمس کردن دست کشیدن روی
clamor غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
stroke لمس کردن دست کشیدن روی
touse اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
gape خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
foot bow کشیدن و رها کردن تیر به کمک دست و پا
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
to dwell on زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
shielding زره کشیدن یازره پوش کردن روکش
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
lanciation سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
to take a recess موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com