English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
narrow محدود کردن کوته فکر
narrowed محدود کردن کوته فکر
narrower محدود کردن کوته فکر
narrowest محدود کردن کوته فکر
Other Matches
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
containment محدود کردن
restrict محدود کردن
restriction محدود کردن
restricting محدود کردن
abounded محدود کردن
abounding محدود کردن
abounds محدود کردن
peg down محدود کردن
restricts محدود کردن
limit محدود کردن
stint محدود کردن
stints محدود کردن
qualify محدود کردن
qualifies محدود کردن
set out محدود کردن
delimitate محدود کردن
abound محدود کردن
restrictions محدود کردن
straiten محدود کردن
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
narrow محدود باریک کردن
compass محدود کردن فهمیدن
narrowest محدود باریک کردن
narrower محدود باریک کردن
narrowed محدود باریک کردن
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
impaled محدود کردن میله کشیدن
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
impaling محدود کردن میله کشیدن
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
impales محدود کردن میله کشیدن
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
impale محدود کردن میله کشیدن
gags پوزه بند بستن محدود کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
gag پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
limit محدود کردن تعیین کردن حد
confine محدود کردن منحصر کردن
confining محدود کردن منحصر کردن
one idead کوته فکر
laconism کوته نویسی
laconicism کوته نویسی
laconicism کوته سخنی
prudery کوته فکری
parochialism کوته نظری
foreshortening کوته نمایی
Lilliputian کوته فکر
provinciality کوته فکری
low-minded کوته فکر
low minded کوته نظر
low browed کوته جبین
narrow minded کوته فکر
illiberal کوته فکر
localism کوته بینی
narrow mindedly کوته نظرانه
low minded کوته فکر
sectarian کوته بین
dogmatic کوته فکر
parochial کوته نظر
provincial کوته فکر
provincialism کوته فکری
low-minded کوته نظر
small-minded کوته نظر
shallow brained کوته نظر
short circuit کوته مداری
insularism کوته فکری
short sighted کوته بین
short sighted کوته نظر
abbreviation کوته سازی
abbreviations کوته سازی
small minded کوته نظر
fanaticism کوته فکری
smugness کوته نظر
smugly کوته نظر
narrow-minded کوته فکر
prude کوته فکر
smug کوته نظر
gnomical کوته سخن
infantilism of thought کوته فکری
prudes کوته فکر
withholding محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
privacy حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
short sighted ناشی از کوته نظری
swinging cross کوته مداری وزشی
hidebound خودرای کوته نظر
small-minded opinions عقاید کوته نظر
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bigmouth آدم پرحرف و کوته بین
laconism کوته سخنی سخن پر مغز
short sight نزدیک بین کوته نظر
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
horizon افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
terminated محدود
limited access محدود
finite محدود
limited محدود
moderating محدود
incomprehensive محدود
terminate محدود
terminates محدود
indefinite نا محدود
incomprehensible نا محدود
limit محدود
ambient محدود
limiting محدود
moderate محدود
moderated محدود
moderates محدود
indeterminable نا محدود
limitary محدود
lock step محدود
finte محدود
inter play حرکت محدود
delimitation محدود ساختن
parochial ناحیهای محدود
straitlaced محدود درفشار
limiting speed سرعت محدود
copyrighted محدود به حق کپی
narrow market بازار محدود
limitative محدود کننده
restrainable محدود ساختنی
controlled war جنگ محدود
limited denied war جنگ محدود
limited divorce طلاق محدود
circumscribed amnesia یادزدودگی محدود
limited edition چاپ محدود
bottomless غیر محدود
limited editions فرآوردهی محدود
limited editions چاپ محدود
finitely بطور محدود
finite population جامعه محدود
finite integral انتگرال محدود
catathymic amnesia یادزدودگی محدود
de escalation محدود سازی
restricted محدود الاستعمال
limited edition فرآوردهی محدود
sex limited محدود به جنس
limited edition کالای محدود
contracted مختصر محدود
limited integrator انتگرال محدود
qualificatory محدود سازنده
restrictive محدود کننده
confined equifer سفره محدود
qualified property مالکیت محدود
limiting size اندازه محدود
bound مرز محدود
qualified مقید محدود
limiter محدود کننده
trammel محدود ساختن
limited power اختیارات محدود
restrictive محدود سازنده
limited editions کالای محدود
confined محدود شده
limited objective هدف محدود
straightlaced محدود درفشار
containment محدود نگاهداشتن
unbound غیر محدود
infinite نا محدود بی اندازه
sinedie تاتاریخ غیر محدود
rectilineal محدود بخطوط راست
diode limiter محدود کننده دیودی
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
blind bombing zone منطقه بمباران محدود
limited access road راه با ورودی محدود
transfinite ماوراء اعداد محدود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com