Dictiornary-Farsi | محرمانه گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
confide	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confides	محرمانه گفتن


Other Matches

greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
privily	محرمانه
classified	محرمانه
esoteric	محرمانه
necessary house	محرمانه
jackes	محرمانه
private code	کد محرمانه
backside	محرمانه
in secret	محرمانه
tete a tete	محرمانه
in private	محرمانه
confidental	محرمانه
subrosa	محرمانه
privately	محرمانه
hush hush	محرمانه
privates	محرمانه
restricted	محرمانه
hush-hush	محرمانه
backsides	محرمانه
private	محرمانه
secret	محرمانه
cheek by jowl	محرمانه
arcane	محرمانه
confidentially	محرمانه
secrets	محرمانه
confidential	محرمانه
privileged communication	مدارک محرمانه
private talk	گفتگوی محرمانه
surreptitiously	محرمانه جانشین
privity	موضوع محرمانه
confidential	خیلی محرمانه
conclave	انجمن محرمانه
conclaves	انجمن محرمانه
surreptitious	پنهان محرمانه
in confidence	بطور محرمانه
private code	رمز محرمانه
closed conference	گردهمایی محرمانه
secrecy	محرمانه بودن
off the record	محرمانه و خصوصی
off-the-record	محرمانه و خصوصی
privates	محرمانه سرجوخه
backstage	محرمانه خصوصی
private	محرمانه سرجوخه
closed	محرمانه بسته
privy	خصوصی محرمانه
closed meeting	گردهمایی محرمانه
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
tip	محرمانه رساندن نوک
tipping	محرمانه رساندن نوک
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
confidential	دارای ماموریت محرمانه
hugger mugger	تنهایی مطلب محرمانه
underground	تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
data privacy	محرمانه بودن داده ها
secret services	دستگاه محرمانه دولت
secret service	دستگاه محرمانه دولت
tipster	فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
tipsters	فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
snoopy	بعمل اورنده تحقیقات محرمانه
administrative crypto account	نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
underplot	دسیسه محرمانه دوز و کلک
get wise to something/somebody <idiom>	درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
to give one the straight tip	محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
collogue	توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
putsch	توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
top secret	مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
top-secret	مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
to have a closed meeting	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
putsches	توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
under the rose	نهانی زیر جلی محرمانه در خفا
declassifying	تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .	میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
declassified	تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify	تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies	تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
protection	عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
I was tipped off .	به من رساندند (خصوصی خبر دادند ؟محرمانه اطلاع دادند )
rehearse	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
utters	گفتن
rehearsing	گفتن
get out	گفتن
bubble	گفتن
bubbled	گفتن
bubbles	گفتن
bubbling	گفتن
tell	گفتن
uttered	گفتن
utter	گفتن
mouth	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearses	گفتن
iteration	گفتن
pshaw	اه گفتن
saith	گفتن
mouths	گفتن
mouthing	گفتن
adduse	گفتن
telling-off	گفتن
tells	گفتن
vituperate	بد گفتن
to give utterance to	گفتن
mouthed	گفتن
say	گفتن
says	گفتن
to weep out	گفتن
to tell a story	گفتن
utterance	گفتن
viyuperate	بد گفتن
inform	گفتن
relates	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
informing	گفتن
utterances	گفتن
let out <idiom>	گفتن
salute	تهنیت گفتن
allegorize	مثل گفتن
saluting	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
bootlick	تملق گفتن از
adduee	گفتن افهارنمودن
overstates	اغراق گفتن در
saluted	تهنیت گفتن
avouch	اشکارا گفتن
adulate	مدح گفتن
reviles	ناسزا گفتن
speak	سخن گفتن
speaks	سخن گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
commune	راز دل گفتن
overstated	اغراق گفتن در
overstate	اغراق گفتن در
overstating	اغراق گفتن در
giggled	سخن گفتن
giggling	سخن گفتن
screams	ناگهانی گفتن
communed	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communing	راز دل گفتن
scream	ناگهانی گفتن
giggle	سخن گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
weasels	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
whiff	دروغ گفتن
twaddle	چرند گفتن
giggles	سخن گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
to take the floor	سخن گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
walk out on	ترک گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
misstate	غلط گفتن