English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (7 milliseconds)
English Persian
disinherited محروم ازارث
Other Matches
disherison محرومیت ازارث
blighted محروم
bereaved محروم
deprived محروم
sans محروم از
disadvantaged محروم
cold turkey محروم
excludable محروم کردنی
disadvantaged children کودکان محروم
have not nations ملل محروم
abdicate محروم کردن
to be defected محروم شدن
to cut off محروم کردن
depriving محروم کردن
underclass طبقهی محروم
deprives محروم کردن
deprive محروم کردن
dis- محروم کردن
abdicated محروم کردن
abdicates محروم کردن
abdicating محروم کردن
bereave محروم کردن
exclude محروم کردن
strip محروم کردن از
excludes محروم کردن
choiceless محروم از حق انتخاب
exclusion محروم سازی
cut off محروم کردن
deprivable محروم کردنی
devest محروم کردن
lower class طبقه محروم
subclass طبقه محروم
underclass طبقه محروم
dispossessor ازتصرف محروم کننده
unvoice محروم از صدا کردن
disseisin محروم شدگی ازتصرف
estopel امرخاصی محروم شود
unsight از دیدن محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unhouseled محروم از عشاء ربانی
dispossessing از تصرف محروم کردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
disinherit از ارث محروم کردن
disinheriting از ارث محروم کردن
disinherits از ارث محروم کردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
attaint مقصر دانستن محروم کردن
privation محروم سازی تعلیق مقام
privations محروم سازی تعلیق مقام
infamous محروم از حقوق مدنی ترذیلی
underprivileged محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
To be deprived of something . از چیزی محروم شدن ( ماندن )
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
She has had many privations in her youth . درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
These trees deprive the house of light . این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
lumpen محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossesses ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
curtailed محروم کردن قطع کردن
foreclosing محروم کردن سلب کردن
ouster بی بهره سازی محروم سازی
evacuating ترک کردن محروم کردن
evacuates ترک کردن محروم کردن
evacuate ترک کردن محروم کردن
disappoints ناکام کردن محروم کردن
frustrations خنثی سازی محروم سازی
disappoint ناکام کردن محروم کردن
cut off قطع کردن محروم کردن
frustration خنثی سازی محروم سازی
evacuated ترک کردن محروم کردن
deprive محروم کردن معزول کردن
foreclose محروم کردن سلب کردن
geld بی تخمدان کردن محروم کردن
interdict قدغن کردن محروم کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
divests محروم کردن عاری کردن
foreclosed محروم کردن سلب کردن
divested محروم کردن عاری کردن
divest محروم کردن عاری کردن
deprives محروم کردن معزول کردن
depriving محروم کردن معزول کردن
curtail محروم کردن قطع کردن
forecloses محروم کردن سلب کردن
curtailing محروم کردن قطع کردن
curtails محروم کردن قطع کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com