Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 304 (38 milliseconds)
English
Persian
curtail
محروم کردن قطع کردن
curtailed
محروم کردن قطع کردن
curtailing
محروم کردن قطع کردن
curtails
محروم کردن قطع کردن
Search result with all words
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
strip
محروم کردن از
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
disappoint
ناکام کردن محروم کردن
disappoints
ناکام کردن محروم کردن
evacuate
ترک کردن محروم کردن
evacuated
ترک کردن محروم کردن
evacuates
ترک کردن محروم کردن
evacuating
ترک کردن محروم کردن
disinherit
از ارث محروم کردن
disinheriting
از ارث محروم کردن
disinherits
از ارث محروم کردن
disestablish
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing
کلیسا را از ازادی محروم کردن
dispossess
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
محروم کردن دورکردن
dispossess
از تصرف محروم کردن
dispossessed
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
محروم کردن دورکردن
dispossessed
از تصرف محروم کردن
dispossesses
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
محروم کردن دورکردن
dispossesses
از تصرف محروم کردن
dispossessing
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing
محروم کردن دورکردن
dispossessing
از تصرف محروم کردن
deprive
محروم کردن معزول کردن
deprive
محروم کردن
deprives
محروم کردن معزول کردن
deprives
محروم کردن
depriving
محروم کردن معزول کردن
depriving
محروم کردن
divest
محروم کردن عاری کردن
divested
محروم کردن عاری کردن
divesting
محروم کردن عاری کردن
divests
محروم کردن عاری کردن
foreclose
محروم کردن سلب کردن
foreclosed
محروم کردن سلب کردن
forecloses
محروم کردن سلب کردن
foreclosing
محروم کردن سلب کردن
ostracised
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing
از حقوق اجتماعی محروم کردن
abdicate
محروم کردن
abdicated
محروم کردن
abdicates
محروم کردن
abdicating
محروم کردن
tantalised
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclude
محروم کردن
excludes
محروم کردن
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
ostracism
محروم کردن از حقوق اجتماعی
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
bereave
محروم کردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
cut off
قطع کردن محروم کردن
cut off
محروم کردن
declass
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance
وراث را از ارث محروم کردن
devest
محروم کردن
disbar
از شغل وکالت محروم کردن
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
disendow
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disfranchise
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disincorporate
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
geld
بی تخمدان کردن محروم کردن
interdict
قدغن کردن محروم کردن
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
mayhen
ازوسیله دفاع محروم کردن
rattening
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
to cut off
محروم کردن
unsex
از خواص جنسی محروم کردن
unsight
از دیدن محروم کردن
Other Matches
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dis-
محروم کردن
unvoice
محروم از صدا کردن
To cut somebody out of a wI'll.
کسی را از ارث محروم کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cold turkey
محروم
sans
محروم از
blighted
محروم
bereaved
محروم
disadvantaged
محروم
deprived
محروم
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
lower class
طبقه محروم
disadvantaged children
کودکان محروم
to be defected
محروم شدن
underclass
طبقهی محروم
exclusion
محروم سازی
subclass
طبقه محروم
choiceless
محروم از حق انتخاب
have not nations
ملل محروم
deprivable
محروم کردنی
excludable
محروم کردنی
underclass
طبقه محروم
disinherited
محروم ازارث
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
estopel
امرخاصی محروم شود
unhouseled
محروم از عشاء ربانی
inalienable
محروم نشدنی لایتجزا
dispossessor
ازتصرف محروم کننده
disseisin
محروم شدگی ازتصرف
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
dehumanized
از خصائص انسانی محروم شدن
underprivileged
محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
dehumanizes
از خصائص انسانی محروم شدن
privations
محروم سازی تعلیق مقام
infamous
محروم از حقوق مدنی ترذیلی
To be deprived of something .
از چیزی محروم شدن ( ماندن )
privation
محروم سازی تعلیق مقام
dehumanises
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised
از خصائص انسانی محروم شدن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
disfranchisement
محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
She has had many privations in her youth .
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
lumpen
محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
These trees deprive the house of light .
این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
disqualifications
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualification
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsing
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsed
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorses
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricating
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
lubricates
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com