Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (22 milliseconds)
English
Persian
unlearn
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearns
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearnt
محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
Other Matches
forget
فراموش کردن
disremember
فراموش کردن
forgets
فراموش کردن
let it lay
<idiom>
فراموش کردن
lose sight of
<idiom>
ندیدن ،فراموش کردن
let bygones be bygones
<idiom>
فراموش کردن اتفاقات گذشته
skip it
<idiom>
همه چیز را درموردآن فراموش کردن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
misremember
غلط واشتباه بخاطر اوردن فراموش کردن
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
unforgettable
فراموش نشدنی
freemasons hall
فراموش خانه
absent-minded
<idiom>
فراموش کار
forgetter
فراموش کننده
foregettable
فراموش شدنی
forgot
فراموش کرد
haunting
فراموش نشدنی
the trusty is that i forgot it
فراموش کردم
to pass into silence
فراموش شدن
slip one's mind
<idiom>
فراموش شده
to fall in to oblivion
فراموش شدن
absent-minded
<idiom>
فراموش خیال
It slipped my mind.
آن را فراموش کردم.
Forgive and forget.
<proverb>
ببخش و فراموش کن.
never to be forgotten
فراموش نشدنی
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
forget-me-nots
گل مرا فراموش مکن
mouse ear
گل مرا فراموش مکن
myosote
گل مرا فراموش مکن
forget-me-not
گل مرا فراموش مکن
forgotten
فراموش کرده یا شده
i forgot all about it
به کلی فراموش کردم
By the way . Incidentally.
راستی ( تا فراموش نکردم )
Freemason
عضو فراموش خانه فراماسیون
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
Freemasons
عضو فراموش خانه فراماسیون
the trusty is that i forgot it
حقیقا امراینست که فراموش کردم
We should not have lost sight of the fact that ...
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
Have you forgotten our drinks?
آیا نوشیدنیهای ما را فراموش کرده اید؟
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
to lose track
[of]
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
self forgetful
نفس خود را فراموش کرده مستغرق در عالم خارج ازخود
take off
بردن کم کردن
red letter
مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
takes
لمس کردن بردن
conducts
هدایت کردن بردن
conducted
هدایت کردن بردن
take
لمس کردن بردن
conduct
هدایت کردن بردن
inferring
استنباط کردن پی بردن به
infers
استنباط کردن پی بردن به
infer
استنباط کردن پی بردن به
inferred
استنباط کردن پی بردن به
conducting
هدایت کردن بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
reveled
عیاشی کردن لذت بردن
elate
بالا بردن محفوظ کردن
foray
تهاجم کردن بیغما بردن
aminister
تهیه کردن بکار بردن
profited
سود بردن منفعت کردن
profit
سود بردن منفعت کردن
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
revelling
عیاشی کردن لذت بردن
liquidates
از بین بردن مایع کردن
encouage
پیش بردن دلگرم کردن
liquidated
از بین بردن مایع کردن
reveling
عیاشی کردن لذت بردن
liquidate
از بین بردن مایع کردن
revels
عیاشی کردن لذت بردن
revelled
عیاشی کردن لذت بردن
revel
عیاشی کردن لذت بردن
liquidating
از بین بردن مایع کردن
forays
تهاجم کردن بیغما بردن
swooped
چپاول کردن از بین بردن
to show one to the door
کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
extirpate
ریشه کن کردن ازبین بردن
swooping
چپاول کردن از بین بردن
encourages
تقویت کردن پیش بردن
abolishing
ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishes
ازمیان بردن منسوخ کردن
swoop
چپاول کردن از بین بردن
pt down
منسوخ کردن از بین بردن
encourage
تقویت کردن پیش بردن
encouraged
تقویت کردن پیش بردن
swoops
چپاول کردن از بین بردن
profits
سود بردن منفعت کردن
make for
کمک کردن پیش بردن
to wash offŠout or away
باشستش بردن یاپاک کردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
transpose
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
priori
باب پی کردن بردن از علت به معلول
shoving
با زور پیش بردن پرتاب کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
kills
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
submerging
دراب فرو بردن زیر اب کردن
square
بتوان دوم بردن مجذور کردن
submerge
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerges
دراب فرو بردن زیر اب کردن
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
shoves
با زور پیش بردن پرتاب کردن
squares
بتوان دوم بردن مجذور کردن
palaver
از راه بدر بردن چاخان کردن
squared
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring
بتوان دوم بردن مجذور کردن
shove
با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoved
با زور پیش بردن پرتاب کردن
debase
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debases
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debasing
مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
demoratize
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to beg
[of a dog holding up front paws]
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to sit up and beg
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
post script
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
plunder
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plundering
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders
غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
demoralises
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriages
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage
بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
demoralizing
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
applications
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application
به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
steals
به سرقت بردن یا سرقت کردن
steal
به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device
ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
take
بردن
carries
بردن
to get wind of
بو بردن از
bears
بردن
drive
بردن
carry away
از جا در بردن
bears
: بردن
trace
پی بردن به
carried
بردن
steer
بردن
traced
پی بردن به
to bear away
بردن
carrying
بردن
steered
بردن
leads
بردن
steers
بردن
show to the door
تا دم در بردن
traces
پی بردن به
takes
بردن
carry
بردن
bear
: بردن
bear
بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com