Dictiornary-Farsi | محل اقامت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (7 milliseconds)

English	Persian
domicile	محل اقامت
domiciles	محل اقامت
residence	محل اقامت
residences	محل اقامت
seat	محل اقامت
seated	محل اقامت
seats	محل اقامت
residency	محل اقامت
domicil	محل اقامت
domiciliate	محل اقامت


Search result with all words

home	اقامت گاه
homes	اقامت گاه
dwell	اقامت گزیدن
dwelled	اقامت گزیدن
dwells	اقامت گزیدن
residential	وابسته به اقامت قابل سکنی
residential	مربوط به اقامت
staying	اقامت
residing	اقامت
embassies	سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy	سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
abode	رحل اقامت افکندن
abodes	رحل اقامت افکندن
squatter	اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatters	اقامت گزین درزمین غیر معمور
deaneries	سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deanery	سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
sojourn	اقامت موقتی
sojourn	موقتا" اقامت کردن
sojourns	اقامت موقتی
sojourns	موقتا" اقامت کردن
outstay	بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
reside	اقامت داشتن مسکن داشتن
reside	اقامت داشتن
resided	اقامت داشتن مسکن داشتن
resided	اقامت داشتن
resides	اقامت داشتن مسکن داشتن
resides	اقامت داشتن
remain	اقامت کردن
remained	اقامت کردن
vicarage	محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarages	محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
residency	محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
clean up party	گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
commorant	اقامت
franchise du quartier	مصونیت محل اقامت
franchisede i'hotel	مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
inhabitance	اقامت
inhabitancy	اقامت
inhabitation	اقامت
interne	یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
minister resident	صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
nonresidence	عدم اقامت غیر مقیم
nonresidency	عدم اقامت غیر مقیم
passport of residence	گذرنامه اقامت
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
residence permit	پروانه اقامت
residence permit	جواز اقامت
residentship	اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
service at domicile	ابلاغ در محل اقامت
sojoiurn	اقامت موقتی
sojoiurn	موقتا اقامت کردن
tarriance	اقامت
university extension	تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
vice presidency	مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
It has been a very enjoyable stay.	اقامت بسیار خوبی داشتیم.
permission to reside	جواز اقامت
permission to stay	جواز اقامت
permit of residence	جواز اقامت
permission to reside	پروانه اقامت
permission to stay	پروانه اقامت
permit of residence	پروانه اقامت
permanent residence permit	جواز اقامت دائمی
indefinite leave to remain [British E]	جواز اقامت دائمی
student residence permit	جواز اقامت دانشجوئی
Partial phrase not found.