English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
Other Matches
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
bomb cemetery محل تخریب بمبهای عمل نکرده
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoil فاسد کردن فاسد شدن
torpex نوعی مواد منفجره که ازمخلوط تی ان تی و سیکلونیت و پودر الومینیوم تشکیل میشود و معمولا در اژدرهای دریایی و مین و بمبهای زیرابی به کار می رود
bomb reconnaissance شناسایی محل بمبهای عمل نکرده شناسایی محل بمب
congestion تجمع
forming up تجمع
accumulation تجمع
association تجمع
accumulations تجمع
associations تجمع
aggregation تجمع
assembly تجمع
public meeting تجمع
trafficking تجمع مدافعان
capital agglomeration تجمع سرمایه
trafficked تجمع مدافعان
swarmer تجمع کننده
traffic تجمع مدافعان
turout تجمع پرسنل
collecting point منطقه تجمع
assembling area منطقه تجمع
assembly area منطقه تجمع
furunculosis تجمع چندکورک
traffics تجمع مدافعان
rendezvous area منطقه تجمع
accumulation point نقطه تجمع
hive مرکز تجمع
line official داور خط تجمع
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
dust laden تجمع گرد وغبار
line backing دفاع پشت خط تجمع
rendezvous area منطقه تجمع موقت
pipe the side تجمع گارد احترام
line backer مدافع پشتیبان خط تجمع
associations تداعی معانی تجمع
association تداعی معانی تجمع
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
boat rendezvous area منطقه تجمع قایقها
coagulation تجمع مواد در یک ناحیه
concentration camps منطقه تجمع اسرا
rallying points محل تجمع مجدد
rallying point محل تجمع مجدد
pigmentation تجمع رنگدانه ها در بافتها
concentration camp منطقه تجمع اسرا
unlawful assembly تجمع غیر قانونی
recalled دستور تجمع قوا دادن
sacking حمله به مهاجم پشت خط تجمع
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
dummies گول زدن حریف در تجمع
recalls دستور تجمع قوا دادن
hydrothorax تجمع مایع در حفره جنب
recall دستور تجمع قوا دادن
dummy گول زدن حریف در تجمع
hike گرفتن توپ درشروع تجمع
hiked گرفتن توپ درشروع تجمع
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
hiking گرفتن توپ درشروع تجمع
hikes گرفتن توپ درشروع تجمع
coil up تجمع ستون در راحت باش
broken field محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
casual water تجمع موقتی اب روی زمین
to recall the troops from Mali دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
rioting تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
snapped روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
flares پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
prisoner of war cage محل تجمع اولیه اسرای جنگی
flare پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
rioted تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
riot تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
snap روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
huddling گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddles گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddled گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddle گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
snaps روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
convoy assembly port بندر محل تجمع ستون موتوری
convoy assembly port بندر محل تجمع کاروان دریایی
riots تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
hookup تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
snapping روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
immoral فاسد
untoward فاسد
gamey فاسد
gamy فاسد
sinister فاسد
putrid فاسد
spoilt فاسد
depraved فاسد
dissolute فاسد
corrupts فاسد
corrupting فاسد
corrupted فاسد
reprobate فاسد
corrupt فاسد
rotten فاسد
reprobates فاسد
vicious فاسد
sedition فاسد
roue فاسد
reprobatory فاسد
villainous فاسد
abandoned فاسد
rantipole فاسد
reechy فاسد
perverse فاسد
peat زن فاسد
rammish فاسد
defective فاسد
irregular فاسد
peccant فاسد
spermathecal کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
nailed حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
encroaching قرار دادن غیرمجاز بدن جلوتراز خط تجمع
assembly order دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
nails حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
nail حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
spermatheca کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
forming up تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
gabfest تجمع غیر رسمی جهت گفتگوهای عمومی
vile فاسد بداخلاق
addle فاسد شدن
viler فاسد بداخلاق
addle فاسد کردن
love alce ادم فاسد
to be off [British E] فاسد شدن
addle گندیده فاسد
to be spoiled فاسد شدن
degenerative فاسد کننده
to be off [British E] فاسد کردن
vilest فاسد بداخلاق
depraver فاسد کننده
fox wood چوب فاسد
deprave فاسد کردن
decomposable فاسد شدنی
incorruptness فاسد نشدگی
indecomposable فاسد نشدنی
invalid contract عقد فاسد
cankery فاسد کننده
invalid sale بیع فاسد
to go to the bad فاسد شدن
rankly بطور فاسد
to be spoiled فاسد کردن
spoiler فاسد سازنده
vendable پولکی فاسد
vendible پولکی فاسد
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
putrefactive فاسد کننده
vitiated فاسد شدن
ruins فاسد کردن
disintegrates فاسد شدن
disintegrating فاسد شدن
invalids نامعتبر فاسد
erode فاسد شدن
rotter ادم فاسد
viciously بطور فاسد
eroded فاسد شدن
erodes فاسد شدن
eroding فاسد شدن
corrupts فاسد کردن
spoil فاسد کردن
spoiled فاسد کردن
spoiling فاسد کردن
vitiated فاسد کردن
vitiates فاسد کردن
rotters ادم فاسد
vitiates فاسد شدن
vitiate فاسد شدن
vitiating فاسد کردن
vitiating فاسد شدن
ruin فاسد کردن
vitiate فاسد کردن
ruining فاسد کردن
spoils فاسد کردن
corrupting فاسد کردن
corrupted فاسد کردن
highs اندکی فاسد
highest اندکی فاسد
high اندکی فاسد
harlot فاسد الاخلاق
harlots فاسد الاخلاق
raking بد اخلاق فاسد
imperishable فاسد نشدنی
incorruptible فاسد نشدنی
rakes بد اخلاق فاسد
perishable فاسد شدنی
rake بد اخلاق فاسد
foxed فاسد شده
disintegrate فاسد شدن
corrupt فاسد کردن
invalid نامعتبر فاسد
heretic فاسد العقیده
heretics فاسد العقیده
corrosive فاسد کننده
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com