Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
Other Matches
jettisons
به دریا ریزی محموله
jettison
به دریا ریزی محموله
jettisoned
به دریا ریزی محموله
jettisoning
به دریا ریزی محموله
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
jettisoning
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoned
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettison
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisons
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
continental shelf
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
cargo
محموله
consignment
محموله
cargoes
محموله
delivery
محموله
shipment
محموله
shipments
محموله
batch
یک محموله
freightage
محموله
batches
یک محموله
unitized cargo
تک محموله
loads
محموله
load
محموله
lading
محموله
shipment
[American]
محموله
consignment
محموله
freight
محموله
consignments
محموله
shipper
محموله کشتی
return cargo
محموله برگشت
air consignment
محموله هوایی
backload
محموله مراجعت
bulk cargo
محموله حجیم
cargo insurance
بیمه محموله
consignment
محموله مرسوله
cargoes
محموله کشتی
loading
بار محموله
consignments
محموله مرسوله
cargo
محموله کشتی
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
good
مال منقول محموله
air bill
بارنامه محموله هوایی
consignments
محموله کالای ارسالی
cargo
محموله دریایی بار
consignee
دریافت کننده محموله
consignment
محموله کالای ارسالی
tallyman
مسئول کنترل محموله
damaged shipments
محموله خسارت دیده
cargoes
محموله دریایی بار
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
break bulk cargo
محموله بسته بندی شده
consolidated vehicle table
فهرست خودروهای محموله در کشتی
salvaging
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
cargo manifest
افهارنامه شرح محموله کشتی
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
salvage
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvages
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
salvaged
کشتی یا محموله را از خطرنجات دادن
hurdles
دیواریکه مواد محموله اب رامتوقف میکند
wrongshipped
محموله ایکه اشتباها" ارسال شده
transire
اجازه گمرک جهت انتقال محموله
hurdle
دیواریکه مواد محموله اب رامتوقف میکند
manifests
لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
manifesting
لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
manifested
لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
manifest
لیست همه مسافرین و بارهاو محموله در یک پرواز
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
tare and tret
وزن بسته یا لفاف یا جعبه محموله و مقدار کمبود وزنی که در نتیجه حمل و نقل درمحموله ایجاد میشود وقابل قبول است
affution
ریختن
shed
ریختن
disassemble
به هم ریختن
grout
ریختن
interfusion
در هم ریختن
besprinkle
ریختن
mew
پر ریختن
bestrew
ریختن
strew
ریختن
strewed
ریختن
strewing
ریختن
birl
ریختن
strewn
ریختن
strews
ریختن
mewing
پر ریختن
dump
ریختن
shedding
ریختن
disembogue
ریختن
interfuse
در هم ریختن
affuse
ریختن
affose
ریختن
to water
آب ریختن
yeild
ریختن
infuse
ریختن
infused
ریختن
infuses
ریختن
infusing
ریختن
mewed
پر ریختن
lash vi
ریختن
pouring
ریختن
spilled or spilt
ریختن
skink
ریختن
effuse
ریختن
sands
شن ریختن
sand
شن ریختن
mixing
در هم ریختن
to inject into the bowels
ریختن
spills
ریختن
lave
ریختن
to take a cast of
ریختن
cast concrete
ریختن
spilling
ریختن
spilled
ریختن
spill
ریختن
to take to one's legs
ریختن
poured
ریختن
sheds
ریختن
pour
ریختن
pours
ریختن
gamut
هنگام
night-time
هنگام شب
moments
هنگام
night time
هنگام شب
moment
هنگام
at the same moment
در آن هنگام
at dark
هنگام شب
time
هنگام
nightfall
شب هنگام
at night
شب هنگام
at nightfall
شب هنگام
night season
هنگام شب
times
هنگام
seasons
هنگام
seasoned
هنگام
season
هنگام
oestrum
هنگام
nighttide
شب هنگام
night tide
هنگام شب
night season
شب هنگام
timed
هنگام
during
هنگام
terming
هنگام
term
هنگام
termed
هنگام
to come down with a run
فرو ریختن
to make plans
نقشه ریختن
fob
بجیب ریختن
to forge out plans
برنامه ریختن
defoliates
برگ ریختن
to break out
بیرون ریختن
defoliating
برگ ریختن
sack
درکیسه ریختن
infusions
ریختن پاشیدن
to pour out tea
چایی ریختن
cans
درقوطی ریختن
spew
بخارج ریختن
spewed
بخارج ریختن
spewing
بخارج ریختن
to make hay of
روی هم ریختن
to rain tears
اشک ریختن
spews
بخارج ریختن
defoliate
برگ ریختن
to make plans
برنامه ریختن
to forge out plans
نقشه ریختن
infusion
ریختن پاشیدن
defoliated
برگ ریختن
molted
موی ریختن
huddles
روی هم ریختن
rewrites
از نو طرح ریختن
rewrite
از نو طرح ریختن
sand
ماسه ریختن شن
emitting
بیرون ریختن
sands
ماسه ریختن شن
perspiring
عرق ریختن
perspires
عرق ریختن
perspired
عرق ریختن
perspire
عرق ریختن
huddling
روی هم ریختن
decants
ریختن شراب
rewriting
از نو طرح ریختن
rewritten
از نو طرح ریختن
huddled
روی هم ریختن
huddle
روی هم ریختن
void
بیرون ریختن
emitted
بیرون ریختن
emits
بیرون ریختن
emit
بیرون ریختن
practise or tice
طرح ریختن
oviposit
تخم ریختن
overfeed
زیادمصالح ریختن در
outpour
بیرون ریختن
rewrote
از نو طرح ریختن
decanting
ریختن شراب
decanted
ریختن شراب
decant
ریختن شراب
jetting
بیرون ریختن
jetted
بیرون ریختن
jets
بیرون ریختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com