Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
shaft
محور انتقال دهنده نیرو
shafts
محور انتقال دهنده نیرو
Other Matches
propeller shaft
میل گردان محور انتقال نیرو
transfer case
جعبه انتقال نیرو
axles
محور انتقال
axle
محور انتقال
transmission shaft
محور انتقال
rams
بازوی انتقال نیرو سگدست
ram
بازوی انتقال نیرو سگدست
rammed
بازوی انتقال نیرو سگدست
tubular transmission shaft
محور انتقال لولهای
main transmission shaft
محور انتقال اصلی
worked
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
work
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
hydraulic fluid
سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
negotiators
انتقال دهنده
negotiator
انتقال دهنده
transmitter
انتقال دهنده
transmitters
انتقال دهنده
grantor
انتقال دهنده
transferor
انتقال دهنده
transferrer
انتقال دهنده
transporter
انتقال دهنده
transporters
انتقال دهنده
alienor
انتقال دهنده
alienator
انتقال دهنده
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
transferor
مصالح انتقال دهنده
transmissive
انتقال دهنده فرستنده
transmissivity
نیروی انتقال دهنده
assignor
واگذار کننده انتقال دهنده
assigner
واگذار کننده انتقال دهنده
convectors
جسم انتقال دهنده گرما
convector
جسم انتقال دهنده گرما
fibre optics
انتقال دهنده نوار نازکی ازنور
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
colminator
تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
wheelbase
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
forcing
نیرو
zip
نیرو
PR
نیرو
zips
نیرو
zipping
نیرو
materials
نیرو
material
نیرو
line of force
خط نیرو
tucks
نیرو
force
نیرو
tuck
نیرو
forces
نیرو
letter of attorney
نیرو
life blood
نیرو
high-powered
پر نیرو
tucking
نیرو
pep
نیرو
vigour
نیرو
sapless
بی نیرو
troop carrier
نیرو بر
load
نیرو
power
نیرو
thrusting
نیرو
guts
نیرو
loads
نیرو
gut
نیرو
sinewless
بی نیرو
thrust
نیرو
thrusts
نیرو
zipped
نیرو
powered
نیرو
gutting
نیرو
energy
نیرو
blood
نیرو
strengths
نیرو
strength
نیرو
puissance
نیرو
energies
نیرو
vim
نیرو
powers
نیرو
vis
نیرو
tonus
نیرو
fibreless
بی نیرو
powering
نیرو
leverage
نیرو
equipotential
هم نیرو
vigor
نیرو
equipollent
هم نیرو
weaken
کم نیرو شدن
energised
نیرو بخشیدن
coupled
زوج نیرو
coupled
جفت نیرو
energises
نیرو بخشیدن
couple
زوج نیرو
energize
نیرو بخشیدن
super power
ابر نیرو
energizes
نیرو بخشیدن
energizing
نیرو بخشیدن
couples
زوج نیرو
impoverishing
بی نیرو کردن
invigorating
نیرو بخش
generations
تولید نیرو
generation
تولید نیرو
couples
جفت نیرو
ti lift one's head
نیرو گرفتن
impoverish
بی نیرو کردن
impoverished
بی نیرو کردن
order of battle
ترتیب نیرو
impoverishes
بی نیرو کردن
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
couple
جفت نیرو
superpowers
ابر نیرو
forces
بردار نیرو
refreshments
نیرو بخشی
emphasised
نیرو دادن به
emphasises
نیرو دادن به
emphasising
نیرو دادن به
emphasize
نیرو دادن به
emphasized
نیرو دادن به
emphasizes
نیرو دادن به
emphasizing
نیرو دادن به
forcing
بردار نیرو
refreshment
نیرو بخشی
might
نیرو انرژی
powerlessly
با نداشتن نیرو
resultant of force
برایند نیرو
power system
شبکه نیرو
force
بردار نیرو
superpower
ابر نیرو
weakened
کم نیرو شدن
armies
نیرو زمینی
army
نیرو زمینی
weakening
کم نیرو شدن
weakens
کم نیرو شدن
breath
نیرو جان
breaths
نیرو جان
tucks
نیرو روحیه
world power
جهان نیرو
tucking
نیرو روحیه
torque
گشتاور نیرو
tuck
نیرو روحیه
pound force
پوند نیرو
power down
قطع نیرو
power mains
شبکه نیرو
prosternation
تحلیل نیرو
energising
نیرو بخشیدن
instinct with force
نیرو یافته
application of a force
کاربرد نیرو
application of a force
فرود نیرو
powers
قدرت نیرو
powers
توان نیرو
powering
قدرت نیرو
powering
توان نیرو
powered
قدرت نیرو
powered
توان نیرو
power
توان نیرو
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
invigorate
نیرو دادن
afforce
نیرو دادن
juice up
نیرو و جان به
load spread
انتشار نیرو
mechanics
نیرو برد
incapacitating
بی نیرو ساختن
incapacitates
بی نیرو ساختن
incapacitated
بی نیرو ساختن
incapacitate
بی نیرو ساختن
power
قدرت نیرو
life force
زیست نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com