English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
areola محوطهء کوچک اطراف چیزی
Other Matches
barnyard محوطهء اطراف انبار
barnyards محوطهء اطراف انبار
axis 1-خط ی که چیزی اطراف آن می چرخد 2-خط مرجعی که پایه مختصات یک گراف است
selections دایره کوچک که روی یک فریم اطراف ناحیه انتخاب شده نمایش داده میشود که به کاربر امکان تغییر شکل فضا را میدهد
selection دایره کوچک که روی یک فریم اطراف ناحیه انتخاب شده نمایش داده میشود که به کاربر امکان تغییر شکل فضا را میدهد
reshape handle دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pricks جزء کوچک چیزی
prick جزء کوچک چیزی
pricked جزء کوچک چیزی
pricking جزء کوچک چیزی
maquette شکل کوچک چیزی
miniaturization خیلی کوچک کردن چیزی
model کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
modelled کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
models کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
pinning میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pin میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
litotes کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
environments اطراف
environs اطراف
environment اطراف
parties اطراف
from the four winds از اطراف
milieus اطراف
milieux اطراف
milieu اطراف
vicinity در حدود در اطراف
pappus کلاله اطراف گل
gravesides اطراف قبر
graveside اطراف قبر
sides of the question اطراف موضوع
edge zone اطراف لبه
about در اطراف نزدیک
go around <idiom> به اطراف سفرکردن
wry به اطراف چرخاندن
wryly به اطراف چرخاندن
periderm پوست اطراف
pericardium اطراف قلب
architrave گچبری اطراف در
ambient noise صدای اطراف
mess around <idiom> دو رو اطراف بازیکردن
seaward اطراف دریا روبدریا
sea chest مکندههای اطراف ناو
atmosphere فضای اطراف هرجسمی
quayside زمین اطراف بارانداز
atmospheres فضای اطراف هرجسمی
to look a bout اطراف کار را پاییدن
black eye سیاهی اطراف چشم
look round اطراف کار را دیدن
port ریل اطراف ناو
parties متداعیین اطراف دعوی
black eyes سیاهی اطراف چشم
touchline خط اطراف زمین فوتبال
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
drop leaf رومیزی اویخته از اطراف میز
heat muff پوشش اطراف پنجه اگزوز
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> بادقت مراقب اطراف بودن
snaking تورگیری اطراف توپ ناو
paraselene روشنایی اطراف هاله ماه
whiskery موی اطراف گونه وچانه
whisker موی اطراف گونه وچانه
sword dance اجرای رقص در اطراف شمشیر
periosteal واقع در اطراف ضریع استخوان
balteus [نواری در اطراف بالشتک قوسی]
frame و مرز اطراف فضای پنجره
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
reeled دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
safe distance مسافت امن اطراف مین
reels دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeling دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
greater شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
ambiance نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
mauls گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
aureole هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
ambience نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
aureola هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
peristyle ردیف ستونهای اطراف ایوان یا حیاط
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
cimbia [نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
mauling گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
albumens مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
albumen مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
ambient متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
thistledown پرز اطراف گلهای خاربن یا ژاژ
maul گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
mauled گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
burg حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
margin فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
margins فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
cladding ماده محافظت کننده اطراف یک هسته هادی
gipsy bonnet کلاه زنانه که اطراف ان برگههای پهن دارد
aerodynamic shape شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
Gibbs surround [معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
primary cluster تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
riviera ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
splinter screen پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
periodontics مبحث امراض لثه وبافتهای محافظ اطراف دندان
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
riparian law قوانین مربوط به اعیان واموال موجود در اطراف رودخانه
dead knot گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
sprite شی ای که اطراف صفحه نمایش در گرافیک کامپیوتری حرکت کند
fluffs موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
Is there an inexpensive restaurant around here? آیا رستوران ارزان این اطراف پیدا میشود؟
fluffing موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
fluff موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
broken stowage فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
fluffed موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه کرکدار شدن
aprons چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
apron چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
centred محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
joystick وسیلهای که به کار امکان میدهد نمایشگر را اطراف صفحه بچرخاند
joysticks وسیلهای که به کار امکان میدهد نمایشگر را اطراف صفحه بچرخاند
run around تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
centre محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centers محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
interrogatory مجموعه سوالاتی که از شهودیا سایر اطراف دعوی در یک دادگاه میشود
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
centered محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
cell خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cells خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
ambitus [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
yoke هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
scroll برداری که وقتی انتخاب شود محتوای پنجره را بالا یا پایین یا به اطراف می برد
scrolls برداری که وقتی انتخاب شود محتوای پنجره را بالا یا پایین یا به اطراف می برد
legs ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
atole جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
albanega [دیوار لچکی بین قوس نعل اسبی غربی و قاب مستطیل اطراف آن]
interference اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
leg ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
waste of manor اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
y site نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
scroll میله نمایش داده شده در اطراف پنجره با نشانهای که میزان فضای تغییر را نشان میدهد
scrolls میله نمایش داده شده در اطراف پنجره با نشانهای که میزان فضای تغییر را نشان میدهد
black matrix صفحه تصویر CRT که نقاط فسفری اطراف رنگ سیاه هستند تا شدت را بیشتر کنند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
small scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small-scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com