Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (6 milliseconds)
English
Persian
doomed
محکوم
guilty
محکوم
liable
محکوم
condemned
محکوم
convict
محکوم
convicted
محکوم
convicting
محکوم
convicts
محکوم
fey
محکوم
Other Matches
indgement debt
محکوم به
judgement debt
محکوم به
object of judgment
محکوم به
recognizee
محکوم له
under sentence of
محکوم به
winning party
محکوم له
attaint
محکوم کردن
condemns
محکوم شدن
condemns
محکوم کردن
sentences
محکوم کردن
condemning
محکوم شدن
condemning
محکوم کردن
judgement debtor
محکوم علیه
condemn
محکوم شدن
doom to death
محکوم بمرگ
belay
محکوم کردن
condemnable
محکوم کردنی
sentenced
محکوم شده
condemner
محکوم کننده
convictive
محکوم کننده
sentencing
محکوم کردن
out of court
محکوم علیه
convicted to death
محکوم به اعدام
he was sentenced to death
محکوم بمرگ
judgment debt
محکوم به مالی
condemn
محکوم کردن
losing party
محکوم علیه
under sentence of death
محکوم به مرگ
convicting
محکوم کردن
Sentenced to death .
محکوم به مرگ
convicted
محکوم کردن
doomed
محکوم به فنا
convict
محکوم کردن
adjudge
محکوم کردن
under sentence of death
محکوم به اعدام
recognizor
محکوم علیه
convicts
محکوم کردن
sentence
محکوم کردن
to be ill-fated
محکوم به فنا بودن
convicted to life imprisonment
محکوم به حبس ابد
condemns
محکوم کردن افراد
convicting
محبوس محکوم کردن
res judicata
قضیه محکوم بها
sentenced to the lash
محکوم به خوردن شلاق
to be doomed
محکوم به فنا بودن
he got three months
به سه ماه حبس محکوم شد
guilty of fraud
محکوم به علت کلاهبرداری
lose the case
محکوم شدن در دعوی
convicting
شخص مقصر و محکوم
condemning
محکوم کردن افراد
condemn
محکوم کردن افراد
convicted
محبوس محکوم کردن
convicted
شخص مقصر و محکوم
convict
شخص مقصر و محکوم
convicts
شخص مقصر و محکوم
convict
محبوس محکوم کردن
condemnations
محکوم کردن اعتراض
convicts
محبوس محکوم کردن
condemnation
محکوم کردن اعتراض
adjudicated case
قضیه محکوم بها
docks
جای محکوم یازندانی در محکمه
sentence
رای دادن محکوم کردن
sentences
رای دادن محکوم کردن
convictions
محکوم یا مجرم شناخته شدن
I had no choice ( alternative ) but to marry her .
محکوم بودم که با اوازدواج کنم
dock
جای محکوم یازندانی در محکمه
sentencing
رای دادن محکوم کردن
docked
جای محکوم یازندانی در محکمه
autre fois acquit
قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
foredoom
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
conviction
محکوم یا مجرم شناخته شدن
self condemnation
محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
mug
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugs
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugged
کتک زدن عکس شخص محکوم
We lost the case . We were convicted.
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
death watch
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
mugging
کتک زدن عکس شخص محکوم
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The court condemned the murderer to life imprisonment .
دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
sisyphus
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
flying dutchman
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
self condemned
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
bill of attainder
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
distresses
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
distress
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
finable
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
brian kellogg
پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
deportees
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportee
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
quarter session
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
attainder
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
lifer
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
lifers
محکوم به حبس ابد حکم حبس ابد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com