Dictiornary-Farsi | محیط زیست شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
environmentalist	محیط زیست شناس
environmentalists	محیط زیست شناس


Other Matches

to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
biologist	زیست شناس
environment	محیط زیست
environments	محیط زیست
limnologist	زیست شناس جانوران اب شیرین
environmentalists	محیط زیست گرا
environmentalist	محیط زیست گرا
environmentalism	محیط زیست گرایی
environmental protection	حفاظت محیط زیست
environmentalism	محیط زیست شناسی
environmental conservation	حفافت محیط زیست
environmental test	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
environmental services	دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
the Green Dot® [recycling symbol]	علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
to greenwash	نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
sere	تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
Plans for the dam have been rejected by environmentalists.	برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
greenwash	نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
rezone	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
eco-branch	شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
environmental preservation	نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
paleographer	خط شناس
graphologist	خط شناس
technologist	فن شناس
iconologist	شمایل شناس
musicologist	موسیقی شناس
antiquary	عتیقه شناس
antiquaries	عتیقه شناس
astrologers	ستاره شناس
astrologer	ستاره شناس
myologist	ماهیچه شناس
mythologist	اساطیر شناس
mythologist	افسانه شناس
mineralogist	معدن شناس
microbiologist	میکرب شناس
ideologist	ارمان شناس
lexicologist	لغت شناس
lithologist	سنگ شناس
petologist	سنگ شناس
lunarian	ماه شناس
metallographer	فلز شناس
methodologist	اسلوب شناس
mythologist	اسطوره شناس
ontologist	هستی شناس
numismatist	سکه شناس
osteologist	استخوان شناس
paleontologist	دیرین شناس
parasitologist	انگل شناس
petrologist	سنگ شناس
phenomenologist	پدیده شناس
philologer	زبان شناس
philologist	واژه شناس
ornithologist	پرنده شناس
orientalist	خاور شناس
numismatist	مدال شناس
odontologist	دندان شناس
oenologist	باده شناس
oenologist	شراب شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
operation decoder	عمل شناس
toxicologist	زهر شناس
zoologist	جانور شناس
botanists	گیاه شناس
botanist	گیاه شناس
philologist	زبان شناس
muscologist	خزه شناس
decoder	رمز شناس
demographer	جمعیت شناس
dendrologist	درخت شناس
duteous	گماشت شناس
embryologist	رویان شناس
bibliographer	کتاب شناس
bibliograph	کتاب شناس
bacteriologist	میکرب شناس
entomologist	حشره شناس
insectologist	حشره شناس
cytology	یاخته شناس
cytology	سلول شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
carpologist	میوه شناس
characterologist	منش شناس
climatologist	اقلیم شناس
conchologist	صدف شناس
cosmographer	کیهان شناس
cosmologist	کیهان شناس
craniologist	جمجمه شناس
orologist	کوه شناس
craniologist	کله شناس
crystallographer	بلور شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
actinolagy	پرتو شناس
acoustician	صدا شناس
fossilist	سنگواره شناس
gemologist	گوهر شناس
bryologist	خزه شناس
heliologist	افتاب شناس
herborist	گیاه شناس
hypnologist	خواب شناس
aesthetician	زیبایی شناس
esthetician	زیبایی شناس
feal	وفیفه شناس
astronmer	ستاره شناس
arborist	درخت شناس
anatomist	کالبد شناس
epigraphist	کتیبه شناس
ethologist	کردار شناس
etymologer	اشنقاق شناس
ichthyologist	ماهی شناس
philatelists	تمبر شناس
ecologist	بوم شناس
ecologists	بوم شناس
ethnologist	قوم شناس
ethnologists	قوم شناس
criminologist	جرم شناس
archaeologist	باستان شناس
philatelist	تمبر شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
gourmet	خوراک شناس
gourmets	خوراک شناس
pathologist	اسیب شناس
pathologists	اسیب شناس
naturalist	طبیعت شناس
naturalists	طبیعت شناس
archeologist	باستان شناس
anthropologist	انسان شناس
loyal	وفیفه شناس
neurologist	عصب شناس
herbalist	گیاه شناس
herbalists	گیاه شناس
geneticists	نسل شناس
geneticist	نسل شناس
genealogist	شجره شناس
tactfully	موقع شناس
tactful	موقع شناس
grateful	متشکر حق شناس
statistician	امار شناس
sociologist	جامعه شناس
sociologist	انسگان شناس
geologist	زمین شناس
seismologist	زلزله شناس
dutiful	گماشت شناس
dutiful	وفیفه شناس
antiquarian	عتیقه شناس
statisticians	امار شناس
technologist	حرفه شناس
astronomers	ستاره شناس
weather wise	هوا شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
godly	خدا شناس
conscientious	وفیفه شناس
vermeologist	کرم شناس
topologist	مکان شناس
therapeutist	درمان شناس
teleologist	پایان شناس
syphilologist	سفلیس شناس
pteridologist	سرخس شناس
spectroscopist	طیف شناس
serologist	سرم شناس
rhythmist	سجع شناس
self knowing	خود شناس
astronomer	ستاره شناس
pteridologist	کرف شناس
selenographer	ماه شناس
phonologist	صوت شناس
phrenologist	جمجمه شناس
punctual	وقت شناس
physiognomist	قیافه شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
subsistence	زیست
performance of the dam	زیست سد
bio-	زیست -
biogen	زیست زا
symbion	هم زیست
psychopathologist	اسیب شناس روانی
leal	وفیفه شناس حقشناس
feal	نمک شناس باوفا
stratigrapher	دانشمند چینه شناس
incognito	نا شناس مجهول الهویه
carcinology	سخت پوست شناس
metrologist	سنگ و پیمانه شناس
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
volcanologist	دانشمند اتشفشان شناس
duteous	وفیفه شناس مطیع
selenologist	دانشمند ماه شناس
he can read the sky	ستاره شناس است
neuropathologist	اسیب شناس اعصاب
millieu	محیط
outward things	محیط
circuity	محیط
ambiance	محیط
environment	محیط
spheres	محیط