Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
Other Matches
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
inverts
تغییر اعداد در محیط دودویی
inverting
تغییر اعداد در محیط دودویی
invert
تغییر اعداد در محیط دودویی
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
stenotopic
دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
sere
تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
demarcation
نشان دادن اختلاف بین دو محیط
environmental test
ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
archive
قرار دادن داده در محیط ذخیره سازی
to greenwash
نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
acid alkylation
الکیل دار کردن در محیط اسیدی
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
circuity
محیط
outside
محیط
outlined
محیط
mediums
محیط
entourage
محیط
entourages
محیط
medium
محیط
environments
محیط
environment
محیط
milieus
محیط
milieu
محیط
outline
محیط
outlines
محیط
outward things
محیط
circumferences
محیط
perimeter
محیط
setting
محیط
peripheries
محیط
periphery
محیط
girths
محیط
girth
محیط
millieu
محیط
lap
محیط
settings
محیط
lapped
محیط
sphere
محیط
circumference
محیط
ambience
محیط
surroundings
محیط
milieux
محیط
ambiance
محیط
spheres
محیط
outsides
محیط
outlining
محیط
perimeters
محیط
bonification
به سازی محیط
silhouette
محیط مریی
comprehensive
وسیع محیط
ambient temperature
دمای محیط
perimeters
پیرامون محیط
perimeter
پیرامون محیط
atmospheric environement
محیط جوی
silhouettes
محیط مریی
acclimatization
سازش با محیط
bodification
بهسازی محیط
ambient pressure
فشار محیط
threptic
محیط زاد
circumambient
محیط دورگردیدن
induced environment
محیط القایی
living environment
محیط زنده
polarization of a medium
قطبش محیط
circumference
محیط دایره
psychological environment
محیط روانی
circumferences
محیط دایره
milieu therapy
محیط درمانی
therapeutic millieu
محیط درمانی
miseenscene
محیط کلی
mixed environment
محیط درهم
operational environment
محیط عملیاتی
in vivo
در محیط طبیعی
in vitro
در محیط مصنوعی
climate for growth
محیط رشد
milieu
محیط اجتماعی
ill neighboured
دارای محیط بد
dispersion medium
محیط پاشندگی
dispersive medium
محیط پخش
environment architecture
معماری محیط
shelf environment
محیط کم عمق
environment
محیط زیست
environments
محیط زیست
medium
محیط کشت
mediums
محیط کشت
operational environment
محیط فعالیت
periphery
محیط حدود
circles
محیط دایره
circling
محیط دایره
contour
محیط مرئی
environmentalist
محیط نگر
workbench
محیط کاری
environmentalists
محیط نگر
peripheries
محیط حدود
milieus
محیط اجتماعی
milieux
محیط اجتماعی
social milieu
محیط اجتماعی
windowing environment
محیط پنجرهای
perimeter
[circumference]
of a circle
محیط دایره
circle
محیط دایره
circled
محیط دایره
workbenches
محیط کاری
derealization
دگرسان بینی محیط
environmentalist
محیط زیست شناس
environments
محیط یا موقعیتهای فیزیکی
archibenthal enviroment
محیط ژرف اقیانوس
environmentalist
محیط زیست گرا
environmental protection
حفاظت محیط زیست
psychonomics
محیط شناسی روانی
outside
محیط دست بالا
it is meters
محیط ان دومتر است
data base environment
محیط پایگاه داده
collapse design
محاسبه در محیط خمیری
outsides
محیط دست بالا
induced environment
محیط القا شده
eco-
پیشوند محیط پرگیر
environmentalists
محیط زیست گرا
bonification scheme
طرح بهسازی محیط
environmentalists
محیط زیست شناس
atlantic
دریای محیط غربی
terrestrial environment
وضع محیط زمین
misfit
غیر متجانس با محیط
accommodation
سازش با مقتضیات محیط
element
محیط طبیعی اخشیج
accommodations
سازش با مقتضیات محیط
elements
محیط طبیعی اخشیج
environmental psychology
روانشناسی محیط نگر
metaerg
صفت محیط زاد
domain knowledge
دانش محیط کاربرد
environmental conservation
حفافت محیط زیست
circumstance
شرایط محیط اهمیت
environmentalism
محیط زیست شناسی
acid catalysis
کاتالیزور در محیط اسیدی
peripheral
دورهای وابسته به محیط
environmentalism
محیط زیست گرایی
environment
محیط یا موقعیتهای فیزیکی
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
misfits
غیر متجانس با محیط
acid cure
پخت در محیط اسیدی
test
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
elastic design
طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی
tested
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
tests
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
element
عامل اصلی محیط طبیعی
living environment
جانداران محیط زیوندگان- پرمون
contamination
عدم خلوص و یکنواختی محیط
great circle
بزرگترین دایره محیط یک کره
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
eupelagic environment
محیط زیر لایه زیرین
climb the wall
<idiom>
از محیط خسته وعصبانی شدن
elements
عامل اصلی محیط طبیعی
moves
تغییر دادن محل چیزی
moved
تغییر دادن محل چیزی
move
تغییر دادن محل چیزی
movement
تغییر دادن محل چیزی
environmental services
دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
accomodation
تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
oxydizing agents
مواد اکسید کننده در رنگرزی و یا محیط
contour
محیط مریی دوره میزان منحنی
the outer world
مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
alternated
برنامه کاربردی برای استفاده در محیط چندکاربره
extraterrestrials
بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
alternate
برنامه کاربردی برای استفاده در محیط چندکاربره
environmental refugee
پناهنده محیط زیستی
[بوم شناسی ]
[سیاست]
extraterrestrial
بیرون از محیط زمین ماورای عالم خاکی
autecology
مبحث شناسایی محیط زندگی انفرادی موجودات
archive
کپی ای که در محیط ذخیره سازی نگهداری میشود.
alternates
برنامه کاربردی برای استفاده در محیط چندکاربره
airspeed
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
ecesis
نقل وانتقال جانور یا گیاه به محیط تازه
airspeeds
سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
the Green Dot®
[recycling symbol]
علامت نقطه سبز
[بازچرخی در محیط زیست]
music track
تیتر موسیقی
[روی محیط ضبط صوت]
track
[on a sound recording medium]
تیتر موسیقی
[روی محیط ضبط صوت]
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
isoperimetry
گفتار در شکل هایی که محیط هاشان برابر است
cenogenesis
تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
cabin supercharger
کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
virtual
شبیه سازی محیط دنیای واقعی توسط کامپیوتر
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
integrated
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
ecology
علم عادت وطرز زندگی موجودات ونسبت انها با محیط
annulus
دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
cabin blower
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
eurytopic
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
cassion discase
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
greenwash
نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
Plans for the dam have been rejected by environmentalists.
برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
pitot tube
لولهای در مسیر جریان سیال که فشار داخل ان بافشار کل محیط برابر است
dendrochronology
دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com