English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (4 milliseconds)
English Persian
expenditures مخارج
outlays مخارج
spending مخارج
disbursements مخارج
expenses مخارج
outgoing مخارج
Other Matches
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
aggregate expenditures مخارج کل
porterage مخارج باربری
operating expenses مخارج عملیاتی
portage مخارج باربری
operating cost مخارج عملیاتی
national spending مخارج ملی
national expenditures مخارج ملی
municipal spending مخارج شهرداری
military spending مخارج نظامی
military expenditure مخارج نظامی
foot پرداختن مخارج
welfare expenditures مخارج رفاهی
wasteful expenditures مخارج بیهوده
wage costs مخارج دستمزد
tax expenditures مخارج مالیاتی
superstitious uses مخارج خرافاتی
social outlays مخارج اجتماعی
reasonable scale مخارج متعارفه
rate of spending نرخ مخارج
rate of spending میزان مخارج
public expenditures مخارج عمومی
marginal outlays مخارج نهائی
expense account حساب مخارج
estimate of costs تخمین مخارج
actual expenses مخارج واقعی
costs of proceedings مخارج عدلیه
cost estimate تخمین مخارج
capital expenditure مخارج سرمایهای
budget expenditures مخارج بودجه
expenditure مخارج صرف
travelling expenses مخارج سفر
postage مخارج پستی
expense accounts حساب مخارج
expenditure approach روش مخارج
luxury spending مخارج تجملی
indirect expenses مخارج غیرمستقیم
incidental expenses مخارج اتفاقی
management expenses مخارج مدیریت
management expenses مخارج اداری
holding costs مخارج نگهداری
freight charges مخارج حمل
licence fee مخارج پروانه
unfinanced مخارج پرداخت نشده
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
overhead مخارج کلی سرجمع
sumptuary law قانون تحدید مخارج
marginal propensity to spend میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend تمایل نهائی به مخارج
deduction of expenses کسر مخارج [اقتصاد]
marginal propensity to expend میل نهائی به مخارج
noncash expenditures مخارج غیر نقدی
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
all the expenses fell on him تمام مخارج به گردن اوافتاد
You need spare no expense . نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
time cost curve منحنی مخارج برحسب زمان
To cut down expenses . خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
f.o.b قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com