Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English
Persian
budget expenditures
مخارج بودجه
Other Matches
program cost
مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
appropriation
بودجه مصوبه برای هزینه اعتبارات پیش بینی شده در بودجه توزیع درامد خالص به حسابهای مختلف
spending
مخارج
aggregate expenditures
مخارج کل
expenses
مخارج
expenditures
مخارج
outlays
مخارج
outgoing
مخارج
disbursements
مخارج
national expenditures
مخارج ملی
national spending
مخارج ملی
operating cost
مخارج عملیاتی
operating expenses
مخارج عملیاتی
portage
مخارج باربری
actual expenses
مخارج واقعی
porterage
مخارج باربری
municipal spending
مخارج شهرداری
military spending
مخارج نظامی
costs of proceedings
مخارج عدلیه
capital expenditure
مخارج سرمایهای
estimate of costs
تخمین مخارج
expenditure approach
روش مخارج
freight charges
مخارج حمل
incidental expenses
مخارج اتفاقی
indirect expenses
مخارج غیرمستقیم
licence fee
مخارج پروانه
luxury spending
مخارج تجملی
management expenses
مخارج مدیریت
management expenses
مخارج اداری
marginal outlays
مخارج نهائی
holding costs
مخارج نگهداری
military expenditure
مخارج نظامی
cost estimate
تخمین مخارج
welfare expenditures
مخارج رفاهی
foot
پرداختن مخارج
wasteful expenditures
مخارج بیهوده
expenditure
مخارج صرف
wage costs
مخارج دستمزد
tax expenditures
مخارج مالیاتی
travelling expenses
مخارج سفر
postage
مخارج پستی
expense accounts
حساب مخارج
superstitious uses
مخارج خرافاتی
public expenditures
مخارج عمومی
rate of spending
میزان مخارج
rate of spending
نرخ مخارج
reasonable scale
مخارج متعارفه
expense account
حساب مخارج
social outlays
مخارج اجتماعی
deduction of expenses
کسر مخارج
[اقتصاد]
outlays
هزینههای سرمایهای مخارج
marginal propensity to expend
تمایل نهائی به مخارج
free of all charges
بدون هیچگونه مخارج
overhead
مخارج کلی سرجمع
noncash expenditures
مخارج غیر نقدی
sumptuary law
قانون تحدید مخارج
marginal propensity to spend
میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend
میل نهائی به مخارج
unfinanced
مخارج پرداخت نشده
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
support a family
متکفل مخارج خانوادهای بودن
all the expenses fell on him
تمام مخارج به گردن اوافتاد
You need spare no expense .
نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
postpaid
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
To cut down expenses .
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
unfunded
بی بودجه
possibilities line
خط بودجه
budget
بودجه
budgets
بودجه
appropriation symbol
کد بودجه
budgeted
بودجه
budget line
خط بودجه
municipal budget
بودجه شهرداری
budget constraint
محدودیت بودجه
budget comittee
گروه بودجه
operating budget
بودجه عملیاتی
budget credit
اعتبار بودجه
budget ceiling
سقف بودجه
unbalanced budget
بودجه نامتوازن
budget bureau
دفتر بودجه
budget balance
توازن بودجه
military funds
بودجه نظامی
budget balance
تعادل بودجه
budget cycle
گردش بودجه
national budget
بودجه ملی
budgeting
بودجه ریزی
preliminary budget
بودجه مقدماتی
preliminary budget
بودجه ابتدائی
deficit
کسر بودجه
deficits
کسر بودجه
administrative budget
بودجه اداری
annual budget
بودجه سالانه
appropriation
اختصاص بودجه
appropriation limitation
محدودیت بودجه
balanced budget
بودجه متوازن
program budget
بودجه برنامهای
budget cycle
مراحل بودجه
budget data
اطلاعات بودجه
current budget
بودجه جاری
budget period
دوره بودجه
budget period
زمان بودجه
family budget
بودجه خانوار
budgetary
مربوط به بودجه
cash budget
بودجه نقدی
budget process
فرایند بودجه
capital budget
بودجه تاسیساتی
capital budget
بودجه سرمایهای
margins
بودجه احتیاطی
margin
بودجه احتیاطی
budgetary control
کنترل بودجه
budgetary appropriations
تخصیص بودجه
budget process
مراحل بودجه
budget surplus
مازاد بودجه
cyclical budget
بودجه ادواری
cyclical budget
بودجه دورانی
flexible budget
بودجه متغیر
budget determinant
تعیین بودجه
budget deficit
کسر بودجه
government budget
بودجه دولت
state budget
بودجه دولت
government dificit surplus
کسر بودجه
budget deficit
کسری بودجه
household budget
بودجه خانوار
fixed budget
بودجه ثابت
financial budget
بودجه مالی
budget surplus
اضافه بودجه
development budget
بودجه عمرانی
budget execution
اجرای بودجه
variable budget
بودجه متغیر
family budget
بودجه خانواده
unified budget
بودجه واحد
f.o.b
قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
The budget deficit of 1980 .
کسر بودجه سا ل1980
budget classification
طبقه بندی بودجه
flexible budget
بودجه انعطاف پذیر
command budget estimate
براورد بودجه یکان
naval appropriation bill
بودجه نیروی دریایی
balanced budget theorem
قضیه بودجه متوازن
capital budgeting
بودجه بندی سرمایه
operating budget
بودجه بهره برداری
cyclically balanced budget
بودجه متوازن ادواری
budgeter
تهیه کننده بودجه
budget directive
دستورالعمل تهیه بودجه
deficit financing
تامین کسر بودجه
apportionment
واگذاری سهمیه بودجه
budgeteer
تهیه کننده بودجه
national economic budget
بودجه اقتصادی ملی
postpaid
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
bareboat charter
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
financing
بودجه چیزی را تهیه کردن
financed
بودجه چیزی را تهیه کردن
finance
بودجه چیزی را تهیه کردن
finances
بودجه چیزی را تهیه کردن
preliminary budget forecast
پیش بینی مقدماتی بودجه
provide for in the budget
در بودجه پیش بینی کردن
budgetary control
کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
appropriation language
شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
capital budget
بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
balanced budget multiplier
ضریب بهم فزاینده بودجه متوازن
multiplier effect of a balanced budget
اثر بهم فزاینده بودجه متوازن
to p for a sum in the budget
مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
The welfare budget has been cut down.
از بودجه رفاهی مقداری زده اند
competroller
سازمان کنترل اسناد و بودجه و اعتبارات
peace dividend
ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
slush fund
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush funds
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
wagners law
براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com