Dictiornary-Farsi | مخالفت ناسازگاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 150 (8 milliseconds)

English	Persian
aversion	مخالفت ناسازگاری
aversions	مخالفت ناسازگاری


Other Matches

discord	ناسازگاری
inconsistencies	ناسازگاری
disagreeability	ناسازگاری
incongruence	ناسازگاری
paradoxes	ناسازگاری
paradox	ناسازگاری
inconsistence	ناسازگاری
insalubrity	ناسازگاری
intransigeance	ناسازگاری
maladaptation	ناسازگاری
inconsistency	ناسازگاری
maladjustment	ناسازگاری
incongruity	ناسازگاری
incongruities	ناسازگاری
repugnance	ناسازگاری
variance	ناسازگاری
maladjustments	ناسازگاری
incongruousness	ناسازگاری
disagreements	اختلاف ناسازگاری
conflicts	ناسازگاری تضاد
disagreement	اختلاف ناسازگاری
inconsistence	ناسازگاری ناهماهنگی
incongrvity	ناجوری ناسازگاری
inconsistencies	ناسازگاری ناهماهنگی
inconsistency	ناسازگاری ناهماهنگی
antipathy	ناسازگاری انزجار
contrariness	ناجوری ناسازگاری
contrariety	مغایرت ناسازگاری
conflicted	ناسازگاری تضاد
conflict	ناسازگاری تضاد
inconvenienced	دردسر ناسازگاری
eris	الهه ناسازگاری
inconveniencing	دردسر ناسازگاری
inconveniences	دردسر ناسازگاری
vocational maladjustment	ناسازگاری شغلی
social maladjustment	ناسازگاری اجتماعی
inconvenience	دردسر ناسازگاری
incoherence	عدم تطابق ناسازگاری
to be in disagreement [with somebody]	ناسازگاری کردن [با کسی]
intransigence	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
mutual exclusion	ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
inadaptability	عدم قابلیت توافق ناسازگاری
intransigency	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
to be split [over something] [with somebody]	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something]	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
disagreements	مخالفت
contrariness	مخالفت
divided <adj.>	در مخالفت
opposition	مخالفت
antagonism	مخالفت
disagreement	مخالفت
defiance	مخالفت
contrariety	مخالفت
factions	مخالفت
oppugnation	مخالفت
oppugnancy	مخالفت
recusance or sancy	مخالفت
opposeless	بی مخالفت
opponency	مخالفت
renitency	مخالفت
obj	مخالفت
gainsaid	مخالفت
gainsay	مخالفت
faction	مخالفت
disaccord	مخالفت
disgreement	مخالفت
remonstrance	مخالفت
gainsays	مخالفت
gainsaying	مخالفت
to kick against a proposal	با پیشنهادی مخالفت
repugn	مخالفت کردن با
abolitionism	مخالفت با بردگی
to set ones face against	مخالفت کردن با
oppugn	مخالفت کردن با
opposable	مخالفت کردنی
oppugner	مخالفت کننده
incongruousness	تباین مخالفت
paradoxy	مخالفت با عقایدعمومی
contrarious	مخالفت امیز
vetoing	نشانه مخالفت
blackballing	مخالفت کردن
blackball	مخالفت کردن
objects	مخالفت کردن
defiantly	از روی مخالفت
buck	مخالفت کردن با
bucks	مخالفت کردن با
resisted	مخالفت کردن با
resist	مخالفت کردن با
resisting	مخالفت کردن با
veto	نشانه مخالفت
vetoed	نشانه مخالفت
vetoes	نشانه مخالفت
repugnance	تناقض مخالفت
resistance	سختی مخالفت
blackballs	مخالفت کردن
objecting	مخالفت کردن
object	مخالفت کردن
antagonistic	مخالفت امیز
obscurantism	مخالفت باروشنفکری
resists	مخالفت کردن با
indirect objects	مخالفت کردن
direct objects	مخالفت کردن
indulging	مخالفت نکردن
indulges	مخالفت نکردن
indulge	مخالفت نکردن
objected	مخالفت کردن
blackballed	مخالفت کردن
indulged	مخالفت نکردن
objections	مخالفت استدلال مخالف
objection	مخالفت استدلال مخالف
to be in disagreement [with somebody]	مخالفت کردن [با کسی]
adversarial	وابسته به مخالفت یا دشمنی
negative voice	منع نشانه مخالفت
obscurantism	مخالفت با علم ومعرفت
antagonistically	از روی مخالفت یا دشمنی
disagrees	نساختن با مخالفت کردن با
disagreeing	نساختن با مخالفت کردن با
disagreed	نساختن با مخالفت کردن با
disagree	نساختن با مخالفت کردن با
paradoxicality	مخالفت باعقاید عمومی
reactionary	مخالفت گرای بی منطق
reactionaries	مخالفت گرای بی منطق
thwart	عقیم گذاردن مخالفت کردن با
contend	مخالفت کرده با رقابت کردن
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody]	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something]	مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
thwarted	عقیم گذاردن مخالفت کردن با
withstood	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
nem con	بدون مخالفت کسی است
withstand	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contends	مخالفت کرده با رقابت کردن
withstanding	مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contended	مخالفت کرده با رقابت کردن
mc carthyism	سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
reach out with an olive branch <idiom>	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
flag discrimination	مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
anti dumping	مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
retrorocket	راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
voter	عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters	عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.	ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
controvert	هم ستیز کردن مخالفت کردن
opposes	ضدیت کردن مخالفت کردن
oppose	ضدیت کردن مخالفت کردن