Dictiornary-Farsi | مخالف کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 218 (33 milliseconds)

English	Persian
antagonised	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonizing	مخالف کردن
disaccord	مخالف کردن
reluctate	مخالف کردن
dis-	مخالف کردن


Search result with all words

double leg and inside turnover	دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
leg attack and waist control	زیر یک خم با عوض کردن دست با مایه سر و ته یکی مخالف
negative voice	رای مخالف رد کردن
to set at loggerheads	باهم بد کردن باهم مخالف کردن
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
to set by the ears	باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to hatch a conspiracy against somebody	مخالف کسی دسیسه کردن
to lobby against [for] somebody	سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
conversing	مخالف
contra	مخالف
contradictive	مخالف
contrariant	مخالف
contrary to	مخالف
controvertist	مخالف
oppugnant	مخالف
out of keeping	مخالف
oppositive	مخالف
foes	مخالف
oppugner	مخالف
foe	مخالف
dissidence	مخالف
converses	مخالف
conversed	مخالف
opponent	مخالف
gainsayer	مخالف
against	مخالف
antagonist	مخالف
inadvisable	مخالف
conflicting	مخالف
adversary	مخالف
opponents	مخالف
antagonists	مخالف
converse	مخالف
hostile	مخالف
contradictory	مخالف
non content	مخالف
gainst	مخالف
gyaku	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
dissenting	مخالف
adversaries	مخالف
by the ears	مخالف
contradictions	مخالف
at d.	مخالف
antipodal	مخالف
contrary	مخالف
repugnant	مخالف
contradiction	مخالف
unfavorable	مخالف
adverse	مخالف
aliens	مخالف
alien	مخالف
opposit	مخالف
irreconcilable	مخالف
dissidents	مخالف
dissident	مخالف
resistent	مخالف
anie	مخالف
with	مخالف
averse	مخالف
at outs	مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
vetoed	رای مخالف
opponents	طرف مخالف
vetoes	رای مخالف
no	منفی مخالف
head wind	باد مخالف
dissenting	مخالف معاند
vetoing	رای مخالف
opponent	طرف مخالف
counter	درجهت مخالف
crosswind	باد مخالف
dissents	رای مخالف
crosswinds	باد مخالف
defiant	معاند مخالف
adversely	بطور مخالف
aversely	بطور مخالف
countered	درجهت مخالف
counterview	عقیده مخالف
antagonist	عضله مخالف
antagonists	عضله مخالف
dissent	رای مخالف
dissented	رای مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
countering	درجهت مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
conflictive	مغایر مخالف
conned	رای مخالف
conning	رای مخالف
illegal	مخالف قانون
defier	مخالف کننده
cons	رای مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
dissentient	مخالف معاند
dissenting opinion	نظر مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
contra flow	جهت مخالف
diverse	مختلف مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
bucking voltage	ولتاژ مخالف
counter ion	یون مخالف
antislavery	مخالف بردگی
antipapal	مخالف پاپ
antimonaechical	مخالف سلطنت
anti semitism	مخالف با یهودیان
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
against nature	مخالف طبیعت
reversed	شکستنی مخالف
vice versa	در جهت مخالف
reverses	شکستنی مخالف
headwinds	باد مخالف
veto	رای مخالف
reverse	شکستنی مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
divert action	عملیات مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
windbound	باد مخالف
anti	مخالف علیه
con	رای مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
against the current <adv.>	مخالف جریان
reversing	شکستنی مخالف
overthwart	بطور مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
contradicts	مخالف بودن با
obscurantist	مخالف اصلاحات
In the opposite direction .	درجهت مخالف
prevailing wind	باد مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
reluctancy	بیزاری مخالف
contradicted	مخالف بودن با
to be in the opposition	مخالف بودن
loggerheads	مخالف - جنگجو
contradict	مخالف بودن با
standpat	مخالف تغییر
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
the a party	طرف مخالف
oppositely	بطور مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
at odds <idiom>	مخالف بودن
antipathy	احساس مخالف
overthwart	بالحن مخالف
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف
anti-Semitic	مخالف نژاد سامی
upstream	مخالف جریان رودخانه
wind bound	دچار باد مخالف
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف
heterosexuals	وابسته به جنس مخالف
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
anti-Semite	مخالف اقوام سامی
anti-Semites	مخالف اقوام سامی
paradoxical	مخالف عقاید عمومی
unusual	غریب مخالف عادت
contending	ستیزه کننده مخالف
negative voice	رای مخالف دادن
antagonism	هم اوری اصل مخالف
counterview	نظریه مخالف مواجهه
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
blackballed	رای مخالف دادن
blackball	رای مخالف دادن
wrong	مخالف اخلاق یا قانون
wronging	مخالف اخلاق یا قانون
wrongs	مخالف اخلاق یا قانون
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
to turn against any one	مخالف کسی شدن
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
obscurantist	مخالف روشنی فکر
blackballing	رای مخالف دادن
reverse	حرکت در جهت مخالف
reverses	حرکت در جهت مخالف
impolitic	مخالف رویه صحیح
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
blackballs	رای مخالف دادن
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
heterosexual	وابسته به جنس مخالف
vetoed	رای مخالف دادن
leeward	بسمت مخالف باد
back	جهت مخالف جلو
backs	جهت مخالف جلو
lee ward	در جهت مخالف باد
vetoer	رای مخالف دهنده
veto	رای مخالف دادن
anti semite	مخالف اقوام سامی
reversing	حرکت در جهت مخالف
vetoing	رای مخالف دادن
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
vetoes	رای مخالف دادن
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
reversed	حرکت در جهت مخالف
objections	مخالفت استدلال مخالف
objection	مخالفت استدلال مخالف
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
high back resistance diode	مقاومت دیود در بایاس مخالف