English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
eccentric مختلف المرکز بودن
eccentrics مختلف المرکز بودن
Other Matches
concentric متحد المرکز
annulus فضای بین دوایر متحد المرکز
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
chart شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charted شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charts شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
systems analysis ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
selectable مدار یا وسیلهای که انتخابهای مختلف آن با قرار دادن اتصالات سیم مختلف انتخاب می شوند
blocage [بنایی با مواد مختلف و در اندازه های مختلف که در ساخت دیوارهای رومی بکار می رفت.]
symbiosis همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
heterogeneous network سیستم ارتباطی تقسیم شده که با کانالهای با نرخ ارسال مختلف و پروتکلهای مختلف کار میکند
fdm انتساب عددی با سیگنال مختلف به فرکانسهای مختلف تا سیگنالهای زیادی روی کانال فرستاده شوند
paint program نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
allocate به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocating به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
allocates به روشهای مختلف و اختصاص آن به کاربرهای مختلف
function سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functions سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
buses خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busing خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bus خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussing خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
busses خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bussed خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
bused خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود
frequencies انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequency انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
allogamous مختلف الجنس و مختلف النوع
profiled امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiles امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profile امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profiling امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
tree of life درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
highway خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highways خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
hunting design طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
decollate جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertain مربوط بودن متعلق بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
have مالک بودن ناگزیر بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
include شامل بودن متضمن بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
agree متفق بودن همرای بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
owe مدیون بودن مرهون بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
slouched خمیده بودن اویخته بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
agrees متفق بودن همرای بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
diverse مختلف
various مختلف
variegated مختلف
off مختلف
dissimilar مختلف
disparate مختلف
discrepant مختلف
miscellaneous مختلف
divergent مختلف
varying مختلف
sundry مختلف
diverse مختلف مخالف
asynchronous مختلف الزمان
diversely به اشکال مختلف
variate مختلف کردن
variant گوناگون مختلف
polyphyletic مختلف الاجداد
polyphyletic از نژادهای مختلف
miscellaneous works کارهای مختلف
heterochromatic مختلف اللون
two discrepant stories دو حکایت مختلف
half caste ازنژاد مختلف
variously بطور مختلف
half breed از نژاد مختلف
several جدا مختلف
intercollegiate بین کالجهای مختلف
interrace بین نژادهای مختلف
heterochromatic دارای رنگهای مختلف
interracial بین نژادهای مختلف
rank and file شئون مختلف نظامی
team tennis بازیهای مختلف تنیس
commodity loading بارگیری کالاهای مختلف
syntax هم اهنگی قسمتهای مختلف
processes مراحل مختلف چیزی
multifarious دارای انواع مختلف
holdall جعبه اسبابهای مختلف
holdalls جعبه اسبابهای مختلف
stage مراحل مختلف یک موشک
stages مراحل مختلف یک موشک
internationals مربوط به کشورهای مختلف
multi tone horn بوق با اصوات مختلف
miscellanist نویسنده مطالب مختلف
international مربوط به کشورهای مختلف
stock market بورس کالاهای مختلف
stock markets بورس کالاهای مختلف
process مراحل مختلف چیزی
diversiform دارای اشکال مختلف
The various strata of society. طبقات مختلف اجتماع
plugs ورودی که به وسایل مختلف
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
run around <idiom> گردش درمناطق مختلف
plug ورودی که به وسایل مختلف
disjunctive دارای دو شق مختلف فصلی
plugging ورودی که به وسایل مختلف
varisized دارای اندازههای مختلف
variform گوناگون مختلف الشکل
various books کتابهای گوناگون یا مختلف
bipolar تراترسیتور با سه لایه مختلف به صورت -p -n p یا -n -p n
caste طبقات مختلف مردم هند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com