Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
off the rails	مختل درهم
Other Matches
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
disturbed	مختل
tetched	مختل
teched	مختل
distempered	مختل
deranged	مختل
undisturbed	مختل نشده
mentally abnormal	مختل المشاعر
kelter	بی ترتیب مختل
queerest	مختل کردن
upsetter	مختل کننده
discombobulate	مختل کردن
disturbed	مختل شده
undisturbed	غیر مختل
disturb	مختل کردن
disorganizing	مختل کردن
disorderly	نامنظم مختل
disorganizes	مختل کردن
disorganize	مختل کردن
unsettled	اشفته مختل
disorganising	مختل کردن
disordered	مختل شده
disorganises	مختل کردن
queerer	مختل کردن
disorganised	مختل کردن
disturbs	مختل کردن
queer	مختل کردن
perturbate	مختل مضطرب
out of kelter	خراب مختل
disorganising	مختل کردن نظم
disrupting	مختل کردن کار
disorganizes	مختل کردن نظم
disorganize	مختل کردن نظم
disorganises	مختل کردن نظم
disrupt	مختل کردن کار
disorganised	مختل کردن نظم
to go out of gear	مختل شدن ازکارافتادن
disorganizing	مختل کردن نظم
disrupts	مختل کردن کار
hampered	مانع شدن مختل کردن
hampering	مانع شدن مختل کردن
hamper	مانع شدن مختل کردن
hampers	مانع شدن مختل کردن
violated	بی حرمت ساختن مختل کردن
violate	بی حرمت ساختن مختل کردن
violates	بی حرمت ساختن مختل کردن
disorders	برهم زدن مختل کردن
disorder	برهم زدن مختل کردن
rain on someone's parade <idiom>	برنامه های دیگران را مختل کردن
critical altitude	ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
polarities	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarity	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.	از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
the name of the unit of silver	درهم
currency of early islam	درهم
entangled	درهم
drachmae	درهم
uptight	درهم
unsettled	درهم
drachmas	درهم
drachma	درهم
drachm	درهم
garbled	درهم
hash	درهم
mixed	درهم
shaggy	درهم
graded sand	شن درهم
conflate	درهم آمیختن
foul-up	درهم و برهمی
conflating	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
mixes	درهم کردن
mix	درهم کردن
confusion	درهم وبرهمی
writhen	درهم پیچیده
conflated	درهم آمیختن
cramped	درهم و برهم
smash	درهم کوبیدن
foul-up	درهم گوریدگی
tangles	درهم پیچیدن
tangle	درهم پیچیدن
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
intertwining	درهم پیچیدن
intertwined	درهم پیچیدن
intertwine	درهم پیچیدن
pucker	درهم کشیدن
foul-ups	درهم و برهمی
foul-ups	درهم گوریدگی
intertwines	درهم پیچیدن
in a bad order	درهم برهم
smashers	درهم شکننده
smasher	درهم شکننده
puckers	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
smashes	درهم کوبیدن
hurry skurry	درهم وبرهم
hurry scurry	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
puchery	درهم کشیدن
galley west	درهم وبرهم
fondu	درهم امیزنده
emboly	درهم فرورفتگی
elusory	درهم برهم
immingle	درهم امیختن
pleach	درهم بافتن
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
out of order	درهم برهم
muss	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
messiness	درهم برهمی
pial	درهم وبرهم
intwine	درهم بافتن
interfluous	درهم امیزنده
in a tangle	درهم وبرهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
raddle	درهم بافتن
mix up	درهم وبرهمی
topsyturvy	درهم برهم
tousy	درهم وبرهم
turbidness	درهم برهمی
unorganized	درهم و برهم
cramp hand writing	خط درهم و برهم
wild and woolly	درهم ریخته
disarray	درهم وبرهمی
higgledy-piggledy	درهم برهمی
higgledy-piggledy	درهم برهم
mix-up	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
rimple	درهم کشیدن
sloppiness	درهم برهمی
condenser	درهم فشارنده
break down	درهم شکستن
at sixes and sevens	درهم و برهم
anastomois	درهم بازشدگی
smiter	درهم شکننده
tear up	درهم دریدن
topsy turvydom	درهم وبرهمی
meshed	درهم جا افتاده
pell-mell	درهم برهم
hotchpotch	اش درهم وبرهم
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
overwhelm	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
interlock	درهم بافتن
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
helter-skelters	درهم برهم
sloppy	درهم وبرهم
crashes	درهم شکستن
vanquish	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
taut	درهم پیچیدن
shagged	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
hash	درهم کردن
mat	درهم گیرکردن
mats	درهم گیرکردن
turbid	درهم وبرهم
scrambling	درهم امیختن
vanquishing	درهم شکستن
scrambles	درهم امیختن
imbroglio	درهم و برهم
imbroglios	درهم و برهم
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
helter-skelter	درهم برهم
woebegone	درهم و برهم
crashingly	درهم شکستن
sloppily	درهم وبرهم
scrunch	درهم شکستن
disrupts	درهم گسیختن
untidier	درهم و برهم
jumbled	درهم امیختگی
untidy	درهم و برهم
untidiest	درهم و برهم
untidily	درهم و برهم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com