Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
get by
مخفیانه پیشروی کردن
Other Matches
advance
پیشروی پیشروی کردن
advances
پیشروی پیشروی کردن
advancing
پیشروی پیشروی کردن
advances
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advancing
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
to tap somebody's telephone
[line]
به خط تلفن کسی مخفیانه وصل کردن
to tap
[phone line]
مخفیانه به گفتگوی کسی در خط تلفن گوش کردن
gain ground
پیشروی کردن
marched
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
encroach
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroaches
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroached
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
secretly
مخفیانه
secrets
مخفیانه
secret
مخفیانه
stealthily
مخفیانه
furtively
مخفیانه
in secret
مخفیانه
privily
مخفیانه
huddled
کنفرانس مخفیانه
in league with
<idiom>
موافقت مخفیانه
huddling
کنفرانس مخفیانه
huddles
کنفرانس مخفیانه
huddle
کنفرانس مخفیانه
covert
سری مخفیانه
in cahoots with
<idiom>
مشارکت مخفیانه با کسی
under the counter
<idiom>
مخفیانه فروخته شدن
realistic deterrence
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
snooped
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
marches
پیشروی
marched
پیشروی
victories
پیشروی
victory
پیشروی
improvement
پیشروی
antecedence
پیشروی
advance
پیشروی
marching
پیشروی
advances
پیشروی ها
progress
پیشروی
advancing
پیشروی
march
پیشروی
progression
پیشروی
onrush
پیشروی
progressions
پیشروی
precession
پیشروی
progression
پیشروی
advance
پیشروی
proceedings
پیشروی ها
head way
پیشروی
set forward
فشار پیشروی
axis of advance
محور پیشروی
advances
پیشرفت پیشروی
speed of advance
سرعت پیشروی
advance
پیشرفت پیشروی
advances
: پیشروی پیشرفت
progressed
پیشرفت پیشروی
advance force
نیروی پیشروی
advancing
پیشرفت پیشروی
law of progression
قانون پیشروی
progressing
پیشرفت پیشروی
birl
پیشروی باچرخیدن
saltation
پیشروی بتدریج
progresses
پیشرفت پیشروی
grind out
پیشروی مختصر
progress
پیشرفت پیشروی
marine transgression
پیشروی دریا
self advancement
پیشروی نفس
lunging
پیشروی ناگهانی خیز
advance march
پیشروی حرکت به جلو
lunges
پیشروی ناگهانی خیز
sitzkrieg
جنگ بدون پیشروی
advancing units
یکانهای پیشروی کننده
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
heads up
وضعیت مسیر پیشروی
heads up
سمت مسیر پیشروی
ground grainer
مهاجمی که پیشروی میکند
lunge
پیشروی ناگهانی خیز
lunged
پیشروی ناگهانی خیز
lockstep
پیشروی افراد پشت سریکدیگر
covered approach
پیشروی پوشیده معابر مخفی
advance to contact
پیشروی برای اخذ تماس
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
sternway
پیشروی ناواز سمت پاشنه
steerage way
پیشروی در سمت حرکت یکان
lap course
جهت پیشروی نوار مین روبی
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
blocks
پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
block
پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
advance variation
واریاسیون پیشروی پیاده دردفاع فرانسوی
blocked
پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
chains
زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
first down
اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
accompanying fire
اتشی که پیاده نظام در زیران پیشروی میکند
heads up display
وسیله نشان دهنده وضعیت مسیر پیشروی
chain
زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
advance by echelon
پیشروی رده به رده
advance by bounds
پیشروی خیز به خیز
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com